از ابوالفضل بیهقی نقل است که هیچ کتابی نیست که به یکبار خواندن نیارزد یا هر کتابی به یکبار خواندن میارزد. اما همه ما به تجربه دریافتهایم که بسیاری از کتابها به یکبار خواندن نمیارزد حتی برخی کتابها ارزش ورق زدن هم ندارند. در شرایط بالعکس برخی کتابها هم هستند که همیشه و همه وقت میتوان و باید آنها را خواند. ارزش این کتابها اگر با تکرار خواندن افزوده نشود، کاسته هم نمیشود.
امروز ما با پدیدهای به نام انفجار مطبوعات و اطلاعات روبهرو هستیم. با تولید انبوه کتاب نه فقط خواندن کتاب بلکه خرید کتاب هم دشوار شده است. فراوانی و تولید انفجارگونه کتاب از یکسو برای کتابدوستان و کتاببازان و عاشقان کتاب ناخوشایند است و از سوی دیگر باعث تشویش خاطر آنان است که نمیدانند تکلیفشان با این همه کتاب چیست.
اصلا چرا باید کتاب خواند؟
اول اینکه به کمک کتاب میتوانیم با پیشینه فرهنگی بشر و علوم آن آشنا شویم. دوم اینکه کتاب میتواند دورافتادگی و شکاف جغرافیایی و تاریخی بین ما و افراد معاصر دیگر را پر کند.
چقدر باید کتاب خواند؟
به مقدار کافی!!! همانطور که به مقدار کافی باید بخوابیم، کار کنیم و غذا بخوریم. پاسخ بهتر این است که ما تعیین کننده چقدر کتاب خواندن نیستیم. باید دید پس از انجام کار روزمره، وظایف خانگی و خانوادگی و شغلی چقد وقت و دل و دماغ برای ما باقی میماند و از آن مقدار چه میزانش را میتوان صرف خواندن کتاب کرد. به نوعی این شرایط ما است که تعیین کننده میزان کتاب خواندن ما است.
در برابر سیل انتشارات بیشتر مسأله چه نباید خواند مطرح است تا چه باید خواند. هنری میلر نویسنده معاصر آمریکایی به هنر شگرفی اشاره میکند که آن هنر کتاب نخواندن است. این هنری است که موجب دانستن این موضوع میشود که چه کتابهایی را نباید خواند.
بسیاری از کتابها فقط از روی شکل و بو و به اصطلاح وجنات آنها باید فهمید که خواندنی نیستند. خیلیها به جای آنکه مجذوب یک کتاب باشند مرعوب شهرت عام آن میشوند و گرفتار رودربایستی و ریای علمی-هنری یا اسنوبیسم میشوند. بدون هیچ لذت خواندن و بردن بهره علمی خطهای کتاب را به زور مزه مزه میکنند.
برای هرکتاب علاوه بر پیشینه علمیوادبی مناسب، سن مناسب، وقت مناسب، حال مناسب، خواننده مناسب هم وجود دارد. کتابی که با زور خوانده شود، هضم نشده و جذب نشده دفع میگردد. در زمانی که اوقات فراغت دیریاب و دشواریاب شده است باید این سوال را از خود بپرسیم که چرا باید به زور کتاب خواند.
یکی از دوستان کتابخوان ما دو حسن دارد. نخست اینکه پا به پای انتشارات جدید پیش نمیرود و الزامی برای امروزین بودن (up to date بودن) افراطی نشان نمیدهد و بر آن نیست که جدیدترین کتابها لزوماً بهترین کتابها هستند. دوم اینکه آزمون خوبی برای تشخیص کتاب خوب یا بد از نظر خودش دارد. میگوید وقتی که کتابی را برای خواندن به دست میگیرم، یک آمادگی باطنی دارم برای آنکه هرلحظه اگر این کتاب ناخوانا و نامناسب از آب درآمد، به گوشهای پرت کنم. یکی دیگر از عوارض رودربایستی در کار و بار کتابخوانی این است که گاهی خواننده وقتی کتاب را نامفهوم و بیبار میبیند و حاصلی نمییابد، همچنان دست از کوفتن آهن سرد، یا آب در هاون کوبیدن برنمیدارد.
گروهی تصور میکنند هرچه بیشتر کتاب بخوانند، بهتر است، یعنی دانشمندتر میشوند. در پاسخ به این قصور مشهور باید گفت مهم این است که هرچه بهتر کتاب خوانده شود و کتابهای هرچه بهتر خواند نه هرچه بیشتر کتاب خواند. دانشمندترین آدمها، پرخوانترین آدمها نیستند و پرخوانترین آنها هم دانشمندترین آدمها نیستند. پرخوانی اگر هم برای دانشمند (تر) شدن لازم باشد، کافی نیست.
بعضی از پرخوانها وقتی که مؤلف میشوند و مقاله یا کتاب مینویسند، گویی خود حرفی برای گفتن ندارند و فقط کارشان منبع دادن و ذکر مطلب از اقوال و آراء دیگران است یعنی سراپای اثرشان استناد و اتکا به آثار این و آن است. گویی کامپیوتری را مأمور تحقیق و گردآوری مکانیکی اطلاعات کردهاند. علم بدون ابتکار و خلاقیت فردی در مسیر مناسب پیش میرود.
دستهبندی کتابخوانها
کتابخوانان را به طور کلی میتوان به دو دسته عمده تقسیم کرد:
1- ژرف خوانها
2- پهناخوانها
ژرفخوانها به کم و گزیده خواندن علاقه دارند و وحدتگرا هستند. پهناخوانها به بیشتر و گستردهتر خواندن و شیوه دایرةالمعارفی علاقه دارند و کثرتگرا هستند و هرکدام از این دو گروه دلایل عدیدهای در دفاع از سیره خود دارند. بهتر است هر کتابخوانی با هر تخصصی که دارد تا 30 سالگی پهنارو باشد و هرچه به دستش میرسد و برایش دندانگیر است به ویژه ادبیات بخواند ولی از آن پس برمبنای تجربه مطالعاتی که تا آن زمان میاندوزد، ژرفارو شود.
یکی دیگر از دردسرهای آشنایان اهل کتاب، کتابهای نیمخورده و نیمخوانده است. اینگونه کتابها را هم میتوان به دو دسته تقسیم کرد. نخست آنهایی که بر اثر دخالت عوامل مزاحم بیرونی ناتمام ماندهاند و شخص به ادامه مطالعه آنها علاقهمند است که باید پیگیری کرد و به سرانجامشان رساند. دوم آنهایی که عیب ذاتی داشتهاند و ناخوانا بودهاند که باید از نیمه ضرر برگشت یعنی به همان حال رهایشان کرد.
این نوشته برداشتی خلاصه از مقاله آقای بهاءالدین خرمشاهی میباشد برای خواندن مقاله کامل ایشان میتوانید به لینک زیر مراجعه کنید.
مقالات مرتبط: مطالعه هدفمند و کتابخوانی
کتاب و کتابخوانی و هنر کتاب نخواندن
کتاب و کتابخوانی و هنر کتاب نخواندن 1
بازم عالی :)
یه نظرم بعضی از افراد ذاتاً به خوندن علاقه دارن یعنی اصلاً یه جور استعداده انگار. دلشون میخواد یه سری مطالب رو بخونن، حتی اگه واسشون جذاب نباشه. از طرف دیگه شاید بشه علاقه داشتن بیش از حد به خوندن رو به کاملگرایی و حتی وسواس ارتباط داد.