۳ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است.

فکر می‌کنم برخی از شما هم مثل من یک دوست فیلم‌باز داشته باشید که هر از مدتی که شما را می‌بیند، چند فیلم در ذهنش باشد که انگار برای شما ساخته شده است و با هیجان شما را دعوت به دیدن این فیلم‌ها کند.

به شخصه هر چند اکثر اوقات آنها را با دیر دیدن ناامید می‌کنم اما واقعا چیزهایی که معرفی می‌کنند را سعی می‌کنم که ببینم. خلاصه اینکه حالا درست است که من دوستی ندارم که لواسان را به نامم بزند ولی از این مدل دوستان فیلم‌باز چندتایی دارم و اگر شما از این دوستان ندارید به من ارتباطی ندارد:)

فیلم می‌توانی مرا ببخشی

راستش این فیلم را دوست داشتم. داستان زندگی لی ایزریل به اندازه‌ای به نظرم جالب است

مدتی پیش داشتم متنی ترجمه می‌کردم که در میان آن به گفتگوی دو شخصیت رسیدم که برای من کمی نامفهوم بود. ظاهرا مکالمه برگرفته شده از یک رمان بود و به خاطر همین تصمیم گرفتم که سرچی کنم تا فضای رمان را ببینم و متن را بهتر متوجه شوم. دیالوگ‌ها از کتاب یاغی بود که بعدش متوجه شدم کتاب دوم یک مجموعه سه جلدی است. نام کتاب‌ها به ترتیب ناهمتا (divergent)، یاغی (Insurgent) و هم‌پیمان (Allegiant) بود. ترجمه ناهمتا و یاغی به نظرم خیلی حرفه‌ای انتخاب شده است ولی با هم‌پیمان زیاد ارتباط برقرار نمی‌کنم اما خیلی کلمه بهتری هم برایش پیدا نمی‌کنم. داستان کتاب برایم جالب بود و بیشتر راجبش خواندم. متوجه شدم که فیلم هر کتاب هم ساخته شده است.

من هم که این روزها فیلم درمانی کم و بیش می‌کنم و الان تنها چیزی است که می‌تواند  کمی من را از محیط و دغدغه‌ها جدا کند و حالم را بهتر کند. قبلا موسیقی و فوتبال هم شاید این توانایی را داشتند ولی مدتی می‌شود که آن توانمندی گذشته خود را از دست داده‌اند. راستش فیلمی که برگرفته شده از کتاب باشد اعتماد بیشتری می‌توانم به آن داشته باشم. همیشه قبلش سعی می‌کنم اگر فرصتی باشد کتاب را هم کمی برانداز کنم ولی راستش این روزها اینقدر متن انگلیسی از سر و کله‌ام بالا می‌رود که دیگر حوصله خواندن یک رمان انگلیسی ندارم. البته کمی با کتاب بازی کردم و صفحاتش را بالا و پایین کردم ولی فکر می‌کنم کارم شبیه اسکیمینگ با درجه هزار بود.

ظاهرا کتاب ابتدا بر پایه شخصیت توبیاس نوشته شده اما

راستش من خیلی وقت است که تلویزیون نمی‌بینم. چندسالی می‌شود که هر بار به سراغش می‌روم دست از پا درازتر و پشیمان‌تر از قبل برمی‌گردم. هیچ کدام از فیلم‌های ماه رمضان امسال را هم ندیدم اما داستان یکی از فیلم‌ها نظرم را جلب کرد. برادر و همسر محترم زمانی که پیش هم بودیم بخش زیادی از سریال بچه مهندس را با ذوق و شوق تعریف کردند.

همان تعریف‌ها کافی بود که برای اعصاب راحت تصمیم بگیرم سریال را پیگیری نکنم. جوان نخبه‌ای که از کشور می‌خواهد برود. چرا؟ تمام این رفتن بخاطر یک دختر است که آن بر دنیاست. واقعا به خاطر خدا دلیل بهتری پیدا نمی‌شد که برای رفتن این جوان نخبه در سریال پیدا کنید. راستش من دوستان زیادی داشته‌ام که رفته‌اند. با بچه‌های زیادی هم در ارتباط بوده‌ام که الان مهاجرت کرده‌اند. اما یک نفر از آنها هم به خاطر موضوعی شبیه این نرفته‌ است. اصلا خیالتان را راحت کنم به خاطر برعکس این موضوع بوده است یعنی طرف می‌خواسته از دختری فرار کند و رفته است که این هم دلیل اصلی رفتن قطعا نبوده است.

اگر کمی پای بغض بچه‌ها