بر روی یک تکه کاغذ، تاریخی ثبت شده است که برای اکثریت انسانها تاریخ مبارکی است. روزی که آنها متولد شدهاند و به این دنیا پا گذاشتهاند. قرار است در آینده نیز تاریخ دیگری نوشته شود که لحظه مرگ را دقیق نشان دهد و در نهایت همه چیز تمام شود. همین دو تاریخ ظاهرا ثبت خواهد شد.
هیچکس نخواهد فهمید ما بارها در این زندگی متولد شدهایم و بارها هم مردهایم. مردیم روزی که با تمام وجودمان برای رسیدن به آرزوها و خواستههایمان تلاش کردیم و به آن چیزی که باید نرسیدیم. در مسیر برایش جان کندیم و در نهایت جان دادیم. در نفسنفس زدن رسیدن به هدف نفسمان بند آمد. سوختیم و خاکستر شدیم زمانی که چرخ دنیا آنطور نچرخید که ما برایش آماده شده بودیم. بارها و بارها نسخه ما پیچیده شد و شاید هیچکس نفهمید در چه برزخهایی سیر کردهایم.
در جایی دیگر چشمانمان به سیاهی رفت زمانی که از افرادی که انتظارش را نداشتیم، زخم خوردیم. دنیا برایمان تمام شد زمانی که عزیزان خود را در زمانی که انتظارش را نداشتیم، از دست دادیم و مرگ را با تمام وجود حس کردیم زمانی که نتوانستیم کاری را برای عزیزانمان انجام دهیم. در همین حوالی مادری در انتظار آمدن فرزندش جان داد. کمی آنطرفتر دختر و پسری در شوق آمدن پدرشان پیر شدند و پدری از شرمندگی بچههایش هزاران بار از خجالت آب شد و آرزوی مرگ کرد و چه عاشقانههایی که در حال اوج گرفتن جوانمرگ شدند.
هر بار که در برهوتی خودمان را دفن کردیم، آرام آرام سعی کردیم دوباره متولد شویم. دوباره راه رفتن را یاد بگیریم و ادامه دهیم. خیلی اوقات شاید فکر میکردیم دیگر نفسی برایمان باقی نمانده است، دیگر انرژی در وجودمان نمانده که بخواهیم ادامه دهیم اما بار دیگر بارقههای امید در دلمان سبز شد و ما را زنده کرد.
احتمالا خیلیها نخواهند فهمید که چه مرگها و تولدهایی را در طول زندگی تجربه کردهایم. چه زخمهایی در طول زندگی بارها ما را از پا در آورده است و چه روزهای سیاهی را پشت سر گذاشتهایم. انسانهای دیگر نمیدانند با چه تن نیمهجانی دوباره کامبک زدهایم و برای چندمین بار از گور برگشتهایم. اینکه چگونه پژمرده شدیم و دوباره سبز شدیم، چطور برگهایمان ریخت و دوباره شکوفه داد. همه این زمستان و بهارها را پشت سرهم طی کردیم تا حداقل به خودمان نبازیم.
امیدوارم آنهایی که این روزها حس و حالی برایشان باقی نمانده است، بتوانند دوباره به زندگی برگردند و خاک مرده واقعا سرد باشد که البته بعید میدانم همیشه سرد باشد.
اگه هم زنده بمونیم دیگه جونی میمونه برای زندگی کردن؟