این روزها که هفته پژوهش است، دانشگاه‌ها به شدت در حال برگزاری برنامه‌های مختلفی مثل کارگاه، نشست و کرسی نظریه‌پردازی و غیره هستند. لابلای این برنامه‌ها هم همیشه اساتیدی وجود دارند که از بی‌انگیزه و تنبل بودن دانشجویان فعلی انتقاد می‌کنند. جمله‌هایی مثل زمانی که ما دانشجو بودیم فلان می‌کردیم و من دانشجویان الان را با زمان خودم مقایسه می‌کنم و می‌بینم که فلان و بهمان است به کلیشه‌ای ترین عبارات این روزهای برخی اساتید تبدیل شده است.

یادم هست چند سال پیش یک استاد از من خواست که در کارگاهش بیایم و دانشجویانش راچند جمله‌ای مهمان کنم. من هم که سن پایینی داشتم با کلی استرس پاوری درست کردم و دائم فکر می‌کردم اگر سوالی پرسیده شد که بلد نباشم چه خاکی باید بر سر خود بریزم. در روز موعود نیم ساعت زودتر به سالن نشست رفتم تا همه چیز را چک کنم. خود استاد هم آمد و چند دقیقه‌ای راجع روند صحبت با هم مشورت کردیم. وقتی جلسه شروع شد تنها سه نفر آماده برای شنیدن صحبت‌ها بودند که یکی از آنها هم مسئول دفتر استاد بود.

من که کلی توی ذوقم خورده بود آن زمان فکر می‌کردم در دانشگاهی با این نام و عظمت این حجم از بی‌علاقگی واقعا نوبر است. استاد هم رو به یکی از دانشجویان گفت آقای فلانی می‌بینی ما برای بچه‌ها اینقدر زحمت می‌کشیم و 10 قدم برمی‌داریم آن وقت آنها یک قدم کوچک حاضر نیستند بردارند. فکر می‌کنم آن دانشجو هم خیلی روپوستی استاد را همراهی کرد و گفت من نمی‌دانم و به قول خود شما این دانشجوها واقعا دنبال چی هستند.

از آن روز به بعد همیشه فکر می‌کنم من اگر مخاطبی نداشته باشم یقه مخاطب را باید بگیرم یا یقه خودم. می‌دانید آن استاد نه انسان بی‌سوادی بود و نه استادی که در دنیای دیگری باشد و این شکل نبود که فکر کنید قرار بود حرف‌های بدردنخور بزند اما حداقل در آن روز مخاطب نداشت. واقعا چه کسی مقصر مخاطب نداشتنش بود (فرد، مخاطب، جامعه، سلیقه سطحی و ...).

مثال ساده دم دستی دیگر همین وبلاگ است. اگر وبلاگ مخاطب ندارد چه کسی مقصر است. من این موضوع را در بلاگرها هم زیاد دیده‌ام که مثلا فلان بلاگر دائم می‌نالد که من اینقدر برای محتوای وبلاگم زحمت می‌کشم و مطالب بدردبخور می‌گذارم، آن وقت همه می‌روند مطالب فلانی را می‌خوانند که دائم راجع روزمرگی‌ها می‌نویسد. معمولا در انتها  هم این افراد اکثرا وبلاگ خودشان را هوا کرده‌اند.

این روزها که با خبر تلخ درگذشت دکتر روستا مواجه شدم این مسئله مخاطب دوباره برایم جالب شد. فردی که بعد از رفتنش هم مطمئنا اینقدر مخاطب برای حرف‌هایش وجود دارد که حاضر باشیم به جای شنیدن حرف‌های دیگران پای صحبت‌های ضبط شده باقی مانده از ایشان بنشینیم. دکتر روستا اینقدر از لحاظ علمی بزرگ بود که نیازی به توضیح نباشد اما برایم جالب بود چیزی که در تمام مطالب شاگردان و افرادی که با ایشان آشنا بودند برجسته است ارتباطات مناسب و شخصیت بزرگش بود نه مطالب علمی و القاب پرزرق و برق ایشان.

۱۱ ۰