دلسوزی برای خود خوب است و به معنی خودخواه بودن و مغرور بودن نیست. دلسوز خود بودن به این معنی است که به همان میزان که به دیگران مهر میورزیم به خودمان هم مهر بورزیم اما گاهی به چیز بیشتری از دلسوز خود بودن نیاز داریم. همه ما هر از گاهی در زندگی به حمایت احتیاج داریم. برخی اوقات نیاز داریم به اینکه کسی بهمان بگوید که حواسش به ما هست. به اینکه در لحظات سخت ما را در آغوش بگیرند و بگویند هر اتفاقی بیفتد کنار تو هستیم. چیزی که باید یاد بگیریم این است در هنگام برخورد با مشکلات و فشارهای سنگین زندگی از درخواست کمک نترسیم. اگر تصمیم بگیریم که بار سنگین سختی و مشکلات را با یکدیگر حمل کنیم، فشارهای روحی کمی سبکتر خواهند بود. اما در این فرآیند ممکن است اتفاقاتی بیفتد.
آیا تا به حال با اصطلاح خستگی از دلسوزی یا خستگی از شفقت (Compassion fatigue) مواجه شدهاید. این پدیده بیشتر برای کسانی اتفاق میافتد که در فشار کاری خود با کسانی مواجه هستند که دچار حوادث آسیبزا شدهاند. به عنوان مثال پرستاران نمونه خوبی برای این موضوع هستند. معمولا احساس و تجربه کمک به دیگران در افراد مراقبتکننده به واسطه مشاهده و روبروشدن با آسیب و وضعیت وخیم بیماران، تغییر کرده و به نوعی به سرخوردگی در خود تبدیل میشود.
فیگلی خستگی از دلسوزی را تاوانی میداند که فرد مراقبتکننده در ازای کمک به بیماران پرداخت میکند. او بیان میکند محبت و کمک به دیگران یک کار رضایتبخش است، ولی این کمک میتواند به عنوان یک محرک آسیبزا برای سلامت جسمی و روانی مراقبتکنندگان مطرح باشد.
تحلیلگران رسانه معتقدند که رسانههای خبری با اشباع روزنامهها و برنامههای خبری با تصاویر و داستانهای ناراحت کننده و تراژدیک و رنج آور، باعث خستگی دلسوزانه در جامعه شدهاند. این امر باعث شده است که مردم برای کمک به افرادی که رنج میکشند، حساس شده یا مقاوم شوند. بیتفاوتی نسبت به درخواستهای کمک از طرف افراد رنج دیده، به دلیل فراوانی یا تعداد درخواست های این چنینی، یکی از این موارد است.
بیعاطفه بودن یا بیتفاوتی نسبت به رنج دیگران به عنوان نتیجه به تصویر کشیدن بیش از حد خبرها و تصاویر غم انگیز است. خستگی از دلسوزی از جذب بیش از حد فشارهای روحی و عاطفی دیگران به وجود میآید و این یک استرس آسیب زای ثانویه در فرد کمککننده ایجاد میکند.
نشانههای خستگی از دلسوزی