۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است.

معمولا افراد وبلاگ نویس هر از مدتی از تجربیات خود در دوران وبلاگی خود حرف می‌زنند. اما کم شده است که بلاگری بیاید از زیان‌هایی که از وبلاگ نویسی داشته است، صحبت کند. برخی هم خیلی آرام ضررهای وارد شده را می‌پذیرند و وبلاگ خود را خاموش می‌کنند.

همه جا بیشتر صحبت از مزایای وبلاگ نویسی است و خب طبیعی هم هست. ما عادت داریم به دنبال دلایلی بگردیم تا کار خودمان را تایید کنیم. معمولا دانشگاهی که درس می‌خوانیم را بهترین می‌دانیم، کارهایی که انجام می‌دهیم را درست می‌پنداریم، تصمیماتی که می‌گیریم را عاقلانه می‌بینیم و اگر کارهایمان بد است هم کمتر میل به بازگو کردنش داریم.

فردی در صفحه خود نوشته بود وبلاگ داشتن امروز مثل رزومه آنلاین است و وبلاگش را پر کرده بود از روزمره نویسی و... من نمی‌دانم درون کدام رزومه از خوردن قرمه‌سبزی و برگزاری چالش و ... صحبت می‌شود. حالا نمی‌خواهم روضه بخوانم و مطلب را طولانی کنم. به طور کلی وبلاگ مزایایی دارد به شرط آنکه هدف خاصی داشته باشد اما در این نوشته می‌خواهم راجع به نکات منفی وبلاگ داشتن حرف بزنم.

افتادن در دام شبکه سازی

المپیک ویژه یک رویداد جهانی در حمایت از سلامت، توانبخشی و افراد کم‌توان ذهنی است و متعهد به توانمندسازی افراد با اختلال ذهنی در میدان ورزش و خارج از آن می‌باشد. این المپیک خیلی اوقات با پاراالمپیک اشتباه گرفته می‌شود. در طی برگزاری این مسابقات از المپیک ویژه 1976 سیاتل آمریکا داستان معروفی باقی مانده است.

می‌گویند نه شرکت‌کننده دوی 100 متر برای رقابت با هم پشت خط شروع مسابقه قرار گرفتند و با صدای تپانچه حرکت خود را آغاز کردند. بدیهی است که هیچکدام توانایی دویدن با سرعت بالا را نداشتند اما با همه توان خود سعی می‌کردند مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مسابقه شوند. در همان اوایل مسابقه بود که دختر جوانی از شرکت کنندگان تعادل خود را از دست داد و نقش بر زمین شد و شروع به گریه کردن کرد. بقیه شرکت‌کنندگان با صدای گریه او ایستادند، سپس به عقب بازگشتند و به طرف دختر رفتند. پسری که مبتلا به سندروم داون (عقب‌ماندگی شدید جسمی و روانی) بود  او را بوسید تا دردش تسکین پیدا کند و به او کمک کردند تا بلند شود و درنهایت 9 نفر شرکت‌کننده دست در دست هم قدم‌زنان خود را به خط پایان رساندند. در واقع تمام آنها اول شدند و حاضران ورزشگاه همگی به پا خاستند و آن‌ها را تشویق کردند. اما این داستان نیمه واقعی و اغراق‌آمیز است...

در این مطلب کمی راجع به احوالات خودم در این روزها، سوال پرتکرار این روزها، حرف‌هایی از جنس هدف و اشتیاق، علائم هشداردهنده در زندگی و آموخته‌هایم از کرونا صحبت می‌کنم. اگر فکر می‌کنید این مطالب وقتتان را تلف نمی‌کند می‌توانید همراه شوید.

یکی از عادت‌هایی که تقریبا اکثریت ما کم یا زیاد در خود داریم ندیدن اشتباهات خود است. در حالی که در دیدن اشتباهات دیگران بسیار تیزبین هستیم و هنوز اشتباه انجام نشده، ما آن را به دیگران متذکر می‌شویم. همین الان که به خودم نگاه می‌کنم، می‌بینم عادت‌های اشتباهی دارم که در چند سال گذشته همراه من بوده است اما انگار نه انگار که این کار اشتباه است با اینکه کلی هم نسبت به خود سخت‌گیر و حساس هم هستم. داشتم فکر می‌کردم که چرا تلاشی برای تغییر آنها نداشته‌ام. فکر می‌کنم به چند دلیل این اتفاقات افتاده است.

عادی و روتین بودن آن

چشم‌هایمان را باز می‌کنیم و می‌بینیم یک سال دیگر از زندگیمان گذشته است. سالی پر از فراز و نشیب، پر از آدم‌های جدید و پر از تجربیاتی که به زندگی هر کدام از ما اضافه شد اما همه اینها به کنار، این سال برای ما چقدر تلخ گذشت.

هنوز آرزو کردن سر سفره هفت سین و سبزه گره زدنمان تمام نشده بود که