۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است.

ورزشکاران، گلادیاتورهای امروزی هستند. حتی زمانی که هیچ تماشاگری وجود ندارد آنها با پشتکار کار می‌کنند و الهام‌بخش همه هستند تا رویاهای خود را تحقق بخشند و به دنبال بزرگی کردن و سرافرازی هستند. با این وجود، ورزشکاران همیشه پیروز نیستند؛ ورزشکاران واقعا بزرگ ویژگی‌هایی دارند که آن‌ها را از رقابت جدا می‌کند و به آن‌ها اجازه می‌دهد تا فراتر از همه انتظارات موفق باشند.

محیط کسب‌وکار شبیه به ورزش است. به هر حال ورزش می‌تواند یک کسب‌وکار بزرگ باشد. بنابراین صاحبان کسب‌وکار چگونه می‌توانند از ورزشکاران موفق یاد بگیرند؟ چه ویژگی‌هایی می‌تواند به صاحبان کسب‌وکار در دستیابی به موفقیت در یک بازار بسیار رقابتی کمک کند؟ در این مقاله به دنبال خلاصه کردن پنج ویژگی برتر از ورزشکاران بسیار موفق هستیم که می‌تواند توسط صاحبان کسب‌وکاری که می‌خواهند سرافراز باشند، دنبال شود.

انگیزه قوی برای موفقیت

کتاب خواندن مثل شمشیر دو لبه است. همان قدر که خوب است می‌تواند انسان را از هر چه کتاب است زده کند و  اعتمادتان به هر چه کتاب است را می‌تواند خدشه‌دار کند. هر کس باید یک روز بنشیند محاسبه کند که چقدر کتاب خوانده است که ارزشی برایش نداشته است. در واقع هزینه‌ای کرده‌ایم که برایمان فایده نداشته است. شاید شما هم مثل خیلی از انسانها بگویید نه به هر حال خواندن هر کتابی یکسری مزایا دارد. نمی‌دانم ولی برای من در زندگی هیچ چیز نمی‌تواند ارزش وقت و زمانی که برایم از دست رفته است را داشته باشد و البته برایم دستاورد خوبی هم نداشته است.

در حال حاضر میلیون‌ها کتاب در جهان وجود دارد که قاعدتا ما در زمان محدود زندگی خود قادر به خواندن آنها نیستیم پس بهتر است برای خواندن کتاب و انتخاب کتاب هم خوب زمان بگذاریم، فکر کنیم و مطالعه و کتابخوانی خود را هدفمند کنیم.

بخاطر ارزشی که  زمانمان دارد باید بدانیم برای چه کتاب‌هایی باید هزینه کنیم و زمانمان را برای چه کتاب‌هایی بگذاریم. اولین نکته‌ای که قبل از این سوال می‌خواهم بیان کنم این است

کسی که عمل کرده است می‌فهمد که عمل کردن چقدر سخت است. این جمله‌ای است که معمولا کسانی که در عمر خود یک عمل تا حدودی سنگین انجام داده‌اند برای بیان مشکلات و درد عمل خود بیان می‌کنند. من هم بعد از عمل خود این جمله را بیشتر می‌توانم درک کنم.

روزهایی که نه می‌توانی بنویسی نه می‌توانی بخوانی نه می‌توانی درست فکر کنی و نه می‌توانی کارهایت را انجام دهی. شرایط وقتی بدتر می‌شود که کارفرمایت هیچکدام از اینها را درک نمی‌کند و او کارش را می‌خواهد. به هر حال این کل داستان است که باید یک ماه به آب و آتش بزنی تا بتوانی به شرایط زندگی عادی برگردی. روزهای عادی که شاید هیچوقت فکر نمی‌کردی رسیدن به آن برایت چیزی شبیه آرزو باشد.

شبها نمی‌توانی بخوابی، روحیه خوبی نداری، کارهای ساده را نمی‌توانی انجام دهی. همه اینها وجود دارند و شرایط تو را بدتر می‌کنند اما باید به چشم شرایط گذرا به آن نگاه کرد و ادامه داد.

روزهایی که خانواده در کنار توست و سعی می‌کنند به هر شکلی که شده به تو برای برگشت به زندگی کمک کنند. در تمام لحظات، آنها سعی می‌کنند تنهایت نگذارند در شب بیداری‌ها، در دردهای گاه و بیگاه و ... راستش گاهی اوقات زندگی کردن چقدر سخت می‌شود. گاهی چقدر لحظات حوصله سر بر می‌شود.

دوستی همیشه می‌گفت در مشکلات و سختیها باید به دنبال میوه مشکلات بود.