۴ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است.

دوستی را میشناسم که به خانه اش سپرده است که دکتر صدایش بزنند، هر کس این کار را نکند برای او بی احترامی محسوب میشود. شخص دیگری را میشناسم که می گوید هر کس مرا دکتر صدا بزند احساس میکنم دارد مرا مسخره میکند چون اگر کسی معنای دکتر را نفهمد اما من معنیش را به خوبی می دانم. این تفاوت می تواند ناشی از محیط فرد، دغدغه و شخصیت و ... باشد اما به شخصه ترجیح میدهم ادمها از پشت پسوند و پیشوندها بیرون بیایند و خودشان باشند. شاید یکی از دلایلی که برای پیتر دراکر، فراتر از علمش برایم قابل احترام است به همین مسئله برگردد که این موضوع برایش مهم نبوده است و حتی از شنیدن این پیشوندها ناراحت می شده است. فکر میکنم قبلا گفته ام که در کشور ما اکثرا ادامه تحصیل انسانها را ادمهای بهتری نمیکند، انها را انسانهای بالاتری میکند که بروند و از دید بالا به دیگران نگاه کنند البته شاید بیان صحیح این جمله بدین شکل باشد که دانش، انسان خوب را خوبتر میکند و انسان عوضی را عوضی تر.

نمیخواهم زیاد نق بزنم ولی برخی موقعها انسان رفتارهایی از افراد تحصیل کرده میبیند که انگار شخص همه سختی ها و زخمهای این راه را تحمل کرده است تا حالا که به جایگاهی رسیده آن زخمها را بر دیگران وارد کند. یادم هست که در اتاق یکی از دوستان حضور داشتم و در زمان کلاس و  تدریسش گفت خب من بروم پدر این دانشجویان را دربیاورم. جالب بود که قبل از کلاسش از این می نالید که برای دولت، مردم  مهم نیست. خب شما به نسبت جایگاهتان، افراد زیر دستتان برایتان مهم است.

یک موردی که من جدیدا بسیار با آن روبه رو می شوم این هست که آدم ها کمتر دنبال این هستند که مثلا تغییر کنند، بیشتر دوست دارند احساس یک کار به آنها منتقل شود. مثلا دوست دارند احساس ورزش کنند برای همین تعداد زیادی از افراد را می بینید که هدفون در گوش با اهنگ، ساک به دست، با کفش اسپورت، قمقمه آب، اسپری خوشبو کننده پا به باشگاه بدنسازی می گذارند اصلا برایشان مهم نیست که چقدر کالری می سوزانند یا این عمل برای سلامتی آنها خوب است یا خیر؛ بیشتر دوست دارند این احساس را به همراه داشته باشند. حالا هر چیزی که این احساس را تشدید کند برای آنها به اولویت انجام تبدیل می شود. در موارد بسیاری این احساس وجود دارد مثلا ادمها می خواهند زندگیشان را بهتر کنند، می روند در فلان سمینار شرکت میکنند ولی تغییری ندارند برای اینکه آنها فقط برای احساس آمده اند و خب خیلی عجیب نیست که اهنگ و کلیپ انگیزشی اینقدر محبوب است چرا که این احساس را به سرحد خود می رساند.

به نظرتان بین موفق و پیروز شدن تفاوتی وجود دارد؟

اصلا می توان هم موفق و هم پیروز بود؟
فرد موفق چه کسی است؟ او دائم در مسیر تلاش می کند. از دیگران یاد می گیرد. از شکست هایش درس می گیرد. با دیگران رقابت نمی کند و با خود رقابت می کند. او شاید ذاتا از دیگران ضعیف تر باشد اما این باعث نمی شود دست از تلاش بردارد. او بهانه ای برای تلاش نکردن ندارد.
فرد برنده و پیروز چه کسی است؟ او استعدادی دارد که به نسبت بقیه او را در شرایط بهتری قرار می دهد مثلا او ذاتا بخاطر هوش ریاضی نمره بالاتری می گیرد، ذاتا هنرمند است، ذاتا استعداد ورزشی خوبی دارد این ذاتا بهتر بودن باعث برنده شدن او در بسیاری از زمان ها می شود. اما گاهی اوقات برای برخی از این افراد اتفاقی می افتد، آنها همین که در بسیاری از زمان ها برنده می شوند آنها را راضی نگه می دارد و این از خود راضی بودن باعث می شود بازنده نهایی رینگ زندگی باشند. برخی افراد برنده به دنیا می آیند ولی بازنده می میرند. دقت کنیم ما می توانیم هم برنده و پیروز باشیم و هم موفق باشیم. اگر برنده به دنیا نیامدیم عیبی ندارد اما اگر موفق نشدیم ما مسئول موفق نشدن خود هستیم.

یک بخش دیگر عجیب در زندگی ما آدمها پارادوکس هویتی در مشکلات وقتی برای دیگران رخ میدهد و وقتی برای خودمان رخ می دهد است. آدم ها مشکل دیگران را راحت تر حل می کنند اما زمانی که مشکل، مشکل خودشان باشد دچار فلج فکری می شوند. بخاطر همین است که بزرگترین مدیران جهان دارای مشاور می باشند. ادم هایی هستند که وقتی به مشاوره های ازدواج انها گوش می دهی، با خودت می گویی این شخص با این صحبت ها چه زندگی فوق العاده ای دارد ولی وقتی از نزدیک زندگی فرد را می بینی متوجه داستان می شوی به مثابه داستان آواز دهل شنیدن از دور خوش است. به صورت کلی انسان در شرایط تصمیمات مهم زندگی یک اتفاق برایش می افتد، آن هم این است که تمام مشکلات گذشته شخص همراه با این شرایط بالا می آیند و فرد به سختی می تواند شرایط را درست تجزیه و تحلیل کند. البته که پیدا کردن شخص مناسب برای مشاوره هم کار آسانی نیست. یادم می آید که شخصی برای مشاوره زندگی پیش دوستش رفته بود و حاصل مشاوره این بود که ببین این شهرستانی ها از تهرانی ها عقده دارند و قصد دارند این عقده های تلنبارشان را سر ما خالی کنند.