۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است.

مسابقه دوی ماراتن المپیک 1968 در مکزیکوسیتی آغاز شده بود. در میان افراد شرکت‌کننده یک دونده سطح جهانی به نام جان استیون اکواری از تانزانیا نیز حضور داشت. در این مسابقه به دلیل شرایط جغرافیایی و ارتفاع زیاد مکزیک دوندگان با کمبود اکسیژن مواجه بودند و این موضوع کار را برای آنها سخت‌تر می‌کرد. ورزشکاران زیادی در طول مسیر به خاطر گرفتگی شدید عضلات به روی زمین دراز کشیدند و  نای بلند شدن نداشتند و به همین دلیل از ادامه مسیر صرف نظر کردند.

حالا

9 آگوست برای همه افرادی که عاشقانه کتاب‌ها را دوست دارند روز خاصی است. یک روز خاص برای همه افرادی که از خواندن لذت می‌برند. در این روز قرار است دوست‌داران کتاب گوشی‌های هوشمند خود را کنار بگذارند و کتابی به دست گیرند و در آن غرق شوند. قرار است از هر چیزی که باعث حواس‌پرتی می‌شود فاصله گرفته شود و افراد فقط به کتاب‌ها عشق خود را نشان دهند. این عشق را می‌توانند با خواندن کتاب، نوشتن کتاب، قرض و هدیه دادن کتاب، خرید کتاب، مرتب کردن کتابخانه و ... نشان دهند.

معمولا زمانی که می‌خواهیم کمی جدی‌تر به نوشتن فکر کنیم. در همان اوایل دو کتاب پرتوصیه تقریبا از همه جا معرفی می‌شود. اولی کتاب غلط ننویسیم ابوالحسن نجفی است و دومی هم کتاب بهتر بنویسیم رضا بابایی است. به نظرم کتاب اول بیشتر به درد ویراستاران می‌خورد و کتاب دوم بیشتر به درد نویسندگان می‌خورد.

کتاب غلط ننویسیم را فکر می‌کنم یک بار بیشتر نخواندم و بعد از بار اول هر موقع برای ویرایش یک مطلب به کمک نیاز داشتم به فرهنگ املایی ویراستاران مراجعه کردم که شاید به خاطر تنبلی و دسترسی راحت‌تر است. اما کتاب دوم را سعی می‌کنم هر زمان که وقت شود مروری داشته باشم تا حداقل ببینم هنوز در نوشتن چقدر ضعیف و پراشتباه هستم.  مسیر کتاب را دوست دارم چرا که از پایه نظری شروع می‌کند و با درست‌نویسی وارد فصل بعد می‌شود. در ادامه هم کتاب با ساده‌نویسی و زیبانویسی بسیار جذاب تمام می‌شود.

در فصل ساده‌نویسی رضا بابایی کمی راجع به وبلاگ‌ها هم صحبت می‌کند و شروع

دوستم یک مدت پیش بالاخره موفق شد از رساله‌اش دفاع کند. با اینکه رشته متفاوتی داشتیم اما تقریبا یک منطق مشترک ما را به هم رسانده بود. اینکه صمیمی بودن با هم‌رشته‌ای‌های خودمان دردسرهای بیشتری نسبت به مزایایش دارد. بعد از دفاع میان تمام حرف‌هایش از این می‌گفت که مسئول فلان بخش دانشکده در زمان روند دفاع خیلی مهربان شده بود. خودش تماس می‌گرفت، خودش کارها را پیگیری می‌کرد و من هم متعجبانه این دلسوزی عجیب را تماشا می‌کردم. بعد از دفاع پیام تبریک فرستاد و در انتها هم کارش را گفت. اینطور می‌گفت که مطمئن بوده یک داستانی باید باشد که اینقدر کارها روی ریل دارد پیش می‌رود وگرنه قبل از این و در طول روند دفاع پیگیری‌ها از نوشتن رساله بیشتر امانم را بریده بود.

گفتم چیز عجیبی نیست. به هر حال ما آدم‌ها یاد گرفته‌ایم که در اکثر اوقات برای خواسته‌هایی که داریم باید باج بدهیم. برای به دست آوردن خیلی از موقعیت‌ها باید لابی کنیم. مجبور هستیم کارهایی که دوست نداریم را انجام دهیم، مجبور هستیم مثل یک بازیگر جلوی دوربین برویم و نقشی را بازی کنیم که از ما خیلی متفاوت است. نه اینکه این کارها را دوست داشته باشیم ولی جامعه این را از ما می‌خواهد، نهادهای اجتماعی اینطور سازماندهی شده‌اند. ما خیلی اوقات برای محافظت از خودمان مجبوریم یکسری کارها را انجام دهیم.