۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موفقیت» ثبت شده است.

نیوتن جمله معروفی دارد که می‌گوید چون من روی شانه غول‌ها ایستادم جلوتر را دیدم و پیشرفت کردم. با توجه به سابقه علمی نیوتن از حرفش چنین استنباط شده است که منظور او از غول‌ها تحقیقات پیشین حوزه علم است. احتمالا او خواسته تلنگری به همکاران و افراد بزند تا توجه بیشتری به کارها و مطالعات علمی دیگران داشته باشند و خیلی به خودشان فقط تکیه نداشته باشند.

در این دنیایی که ما زندگی می‌کنیم شاید خیلی زیاد شنیده‌ایم که برای رشد کردن باید زیاد تلاش کرد اما شاید پیشرفت افراد بیشتر به میزان استفاده از علم و توانایی دیگران برگردد.

پشت هر تلاشی موفقیت است. هر کسی که تلاش می‌کند در نهایت موفق می‌شود. بعد از جام جهانی و گرفتن پنالتی رونالدو بود که سایت‌ها، روزنامه‌ها و تلویزیون و همه جا پر شده بود از اینکه علیرضا بیرانوند سختی کشید و موفق شد. دائم از این صحبت می‌شد او در میدان آزادی می‌خوابید، رفتگری می‌کرد، در پیتزافروشی کار کرد اما در نهایت موفق شد.

راستش اگر چند سال پیش بود من هم همین حرفها را می‌زدم ولی الان دیگر کمی محتاط‌تر شده‌ام. شاید با بیشتر زندگی کردن و دیدن زندگی دیگران، دیگر به خود اجازه نمی‌دهم اینقدر صریح حکم صادر کنم. تلاش خوب است اما نمی‌توانم بگویم پشت هر تلاش و سختی موفقیت است.

علیرضا بیرانوند سختی کشید و موفق شد اما بسیاری از آدم‌ها در میدان آزادی شب‌ها سر کردند و به همان اندازه هم سختی کشیدند و بسیار بیشتر هم استعداد در فوتبال داشتند اما موفق نشدند. 

زندگینامه افراد کارآفرین را خوانده‌اید. افرادی که داستانشان پر از سختی است. نمی‌دانم یکی ظرف می‌شسته، یکی پول غذای خود را نداشته و ... در نهایت بعد از سختی‌ها یکدفعه موفق می‌شوند. خب قبول این انسان‌ها بعد از سختی‌ها موفق شده‌اند اما اگر یک سری به زندان‌ها بزنیم متوجه می‌شویم که یکسری افراد هم خیلی سختی کشیده‌اند و تلاش کرده‌اند اما در نهایت زندگی امانشان نداده و از پس مخارج بر نیامده و الان سر از زندان در آورده‌اند. چرا کسی از این افراد و سختی‌هایشان حرف نمی‌زند.

چیزی که الان فکر می‌کنم درست است این موضوع می‌باشد:

موضوعی که در زندگی بارها به آن رسیده‌ام این است که حفظ انگیزه بسیار مهمتر از ایجاد انگیزه است. ایجاد انگیزه با دیدن یک کلیپ انگیزشی ایجاد می‌شود اما هیچوقت با دیدن یک کلیپ انگیزشی انسان موفق نمی‌شود. اگر انگیزه را مثل بنزین بدن تصور کنید کاملا روشن است که با یک بار بنزین زدن اتفاق خاصی برای شما نمی‌افتد. دور دور کوتاهی با آن می‌توانید بکنید و برگردید سر جای اولتان، همین ...

اگر شما باک یک ماشین را یکبار پر از بنزین کنید با آن می‌توانید به یک شهر نزدیک بروید و برگردید اما اگر بتوانید در فواصل مناسب بنزین بزنید می‌توانید به هر جا که دوست دارید سفر کنید. ما هم اگر می‌خواهیم به جایی که دوست داریم برسیم باید بتوانیم انگیزه خود را در زمان‌های مختلف بازیابی کنیم.

وقتی مقاله یا کتاب جدیدی می‌نویسم سرعت و بازدهی عجیبی دارم. معمولا 70 درصد کار را در مدت کوتاهی انجام می‌دهم اما بعد از آن دچار افت می‌شوم. اوایل خیلی ناراحت می‌شدم و به چرایی موضوع زیاد فکر می‌کردم. حتی زمانی که کتاب یا مقاله تمام شده است و به داوری می‌رود و اصلاحات می‌خورد، با سرعت بسیار کمی اصلاحات را رفع می‌کنم در حالی که با رفع این اصلاحات کار به پایان می‌رسد و من باید هیجان بیشتری نسبت به شروع کار داشته باشم اما انگیزه کمی همیبشه دارم و با بی‌حوصلگی اصلاحات را انجام می‌دهم که برخی اوقات این بی‌حوصلگی حتی منجر به رد مقاله‌ام هم شده است.

چرا در زمان شروع کار بسیار پرانگیزه هستم و به مرور و در زمان اصلاح و ادیت کار دیگر آن حس وجود ندارد. اولین چیزی که معمولا به ذهن انسان در این موارد می‌رسد، تنبلی است اما نه این جواب صحیحی برای من نمی‌تواند باشد چرا که نرخ انجام کارهای من نسبت به متوسط قطعا بالاتر است.فعلا چند دلیل برای آن پیدا کرده‌ام.

اولین موضوع این است که من شروع کار را به منزله پایان آن می‌دیدم یعنی زمانی که با انگیزه کار را شروع می‌کردم و حدود 70 درصد کار را پیش می‌بردم، دیگر در ذهن خودم کار را تمام شده می‌دانستم و این موضوع ناخودآگاه در مغز من تأثیر می‌گذاشت. انگار مغز می‌گفت

ورزشکاران، گلادیاتورهای امروزی هستند. حتی زمانی که هیچ تماشاگری وجود ندارد آنها با پشتکار کار می‌کنند و الهام‌بخش همه هستند تا رویاهای خود را تحقق بخشند و به دنبال بزرگی کردن و سرافرازی هستند. با این وجود، ورزشکاران همیشه پیروز نیستند؛ ورزشکاران واقعا بزرگ ویژگی‌هایی دارند که آن‌ها را از رقابت جدا می‌کند و به آن‌ها اجازه می‌دهد تا فراتر از همه انتظارات موفق باشند.

محیط کسب‌وکار شبیه به ورزش است. به هر حال ورزش می‌تواند یک کسب‌وکار بزرگ باشد. بنابراین صاحبان کسب‌وکار چگونه می‌توانند از ورزشکاران موفق یاد بگیرند؟ چه ویژگی‌هایی می‌تواند به صاحبان کسب‌وکار در دستیابی به موفقیت در یک بازار بسیار رقابتی کمک کند؟ در این مقاله به دنبال خلاصه کردن پنج ویژگی برتر از ورزشکاران بسیار موفق هستیم که می‌تواند توسط صاحبان کسب‌وکاری که می‌خواهند سرافراز باشند، دنبال شود.

انگیزه قوی برای موفقیت

بیل شنکلی مربی بزرگ دهه 70 باشگاه لیورپول در مورد فوتبال چنین می‌گوید: فوتبال مسئله مرگ و زندگی نیست بلکه فراتر از مرگ و زندگی  است. از هیجان و لذت و دوری از روزمرگی که بگذریم، زندگی عادی یه چیزی کم دارد و ما را به سمت یک چیز هدایت می‌کند و آن داشتن قهرمان است. کسی که قرار است همه خواسته‌های جامعه را برآورده کند. کسی که زیر فشارها کم نمی‌آورد  و چشم امید همه به او می‌باشد. چون فقط یک قهرمان می‌تواند که مسیر زندگی را قابل تحمل و دلنشین کند. پس قهرمان آماده می‌شود، روی پاهای خودش می‌ایستد و می‌جنگد و در نهایت  به چیزی که می‌خواهد، دست می‌یابد.

قهرمانان همه سدها را‌ می‌شکنند و تمام معماها را حل می‌کنند. تا اینجا داستان خیلی سخت نیست و دوست داشتن قهرمان هم راحت است اما اوضاع وقتی پیچیده می‌شود که دو قهرمان وجود دارند. به هر حال شاید کسی که برنده می‌شود،  شخصی نباشد که ما دوست داشته باشیم ولی این قانون بازی است. قهرمانان سختی می‌کشند، صبر می‌کنند، می‌جنگند، زخم برمی‌دارند ولی تسلیم نمی‌شوند. آن‌ها به ما یاد می‌دهند که برای پیروزی راهی نداریم جز اینکه امید داشته باشیم و هر نفس و هر لحظه بجنگیم تا چیزی یا کسی نتواند این امید را از ما بگیرد. هر کسی در زندگی خودش قهرمانی را انتخاب می‌کند و او می‌تواند از فیلدهای مختلفی باشد، ورزش، سینما، موسیقی، تاریخی، مذهبی و حتی خانواده خود. در زندگی در انتها کسی موفق می‌شود که فقط نظاره‌گر نباشد و از قهرمانان ببیند و یاد بگیرد و پیش برود و موفق شود.

به نظرتان بین موفق و پیروز شدن تفاوتی وجود دارد؟

اصلا می توان هم موفق و هم پیروز بود؟
فرد موفق چه کسی است؟ او دائم در مسیر تلاش می کند. از دیگران یاد می گیرد. از شکست هایش درس می گیرد. با دیگران رقابت نمی کند و با خود رقابت می کند. او شاید ذاتا از دیگران ضعیف تر باشد اما این باعث نمی شود دست از تلاش بردارد. او بهانه ای برای تلاش نکردن ندارد.
فرد برنده و پیروز چه کسی است؟ او استعدادی دارد که به نسبت بقیه او را در شرایط بهتری قرار می دهد مثلا او ذاتا بخاطر هوش ریاضی نمره بالاتری می گیرد، ذاتا هنرمند است، ذاتا استعداد ورزشی خوبی دارد این ذاتا بهتر بودن باعث برنده شدن او در بسیاری از زمان ها می شود. اما گاهی اوقات برای برخی از این افراد اتفاقی می افتد، آنها همین که در بسیاری از زمان ها برنده می شوند آنها را راضی نگه می دارد و این از خود راضی بودن باعث می شود بازنده نهایی رینگ زندگی باشند. برخی افراد برنده به دنیا می آیند ولی بازنده می میرند. دقت کنیم ما می توانیم هم برنده و پیروز باشیم و هم موفق باشیم. اگر برنده به دنیا نیامدیم عیبی ندارد اما اگر موفق نشدیم ما مسئول موفق نشدن خود هستیم.
شاید این جمله را شما هم به کرات شنیده اید. پدر و مادرها، ناتوانی ها و نداشته های خود را برای فرزندان می خواهند. نه اینکه بخواهند فرزندان ناتوان باشند بلکه می خواهند توانایی هایی که انها نداشته اند در گذشته فرزندانشان کسب کنند. این جمله را با زوایای مختلفی میتوان بررسی نمود. مثلا وقتی پدر و مادر تحصیلکرده نیستند، انها دوست دارند بچه هایشان تحصیل کرده شوند. البته نمی خواهم تحصیل را نفی یا تائید کنم. حداقل نفی که نمی توانم انجام دهم چون من تحصیل را در بسیاری از مواقع خودم انتخاب کرده ام ولی موضوعی که مشخص است یک چیز خوب در گذشته الزاما چیز خوبی در اینده نیست. حتی موضوع می تواند فراتر هم رود چیزی که باعث موفقیتمان در گذشته شده می تواند منجر به شکستمان هم شود که این پدیده را پارادوکس ایکاروس می نامند. البته تحصیل مثال بود و خیلی باورها و موضوعات وجود دارد که این پارادوکس در انها مشاهده شده است. بسیاری از شرکت ها به خاطر توجه نکردن به همین پدیده سرمایه خود را از دست داده اند یا موضوعات بیشمار دیگر.

حالا الغرض دارم اینقدر توضیح می دهم راجع به این موضوع می خواهم به نوع دیگری هم این موضوع را هم بیان کنم. شاید مثلا فکر کنید پدر و مادرها دچار این خطا می شوند یا افراد سطح پایین جامعه ولی خب بیان کردم خیلی از مدیران شرکت بزرگ و انسان های بزرگ هم دچار این خطا می شوند. اما جمله خط اول را الان اینگونه می نویسم. اساتید دانشگاه، دانشجویان را به سبک زمان دانشجویی خود تربیت می کنند. مثلا یه استاد دانشگاه خطاب به ما همیشه با افتحار عرض می کرد که من شما رو با زمان دانشجویی خودم که مقایسه می کنم شما کار خاصی انجام نمی دهید. حالا شما بیا توضیح بده که دنیا فرق کرده ما مثل شما بورس نیستیم و باید کلی مهارت یاد بگیریم که در اینده در جامعه بتوانیم باقی بمانیم. الان دانشگاهها باید از نوع نسل چهارم باشند ولی خب اکثر دانشگاه های ما نسل دوم هستند تازه اگر در نسل اول باقی نمانده باشند. واقعا اگر دنبال کار سخت می گردید بیایید به برخی از اساتید که در حال منفجر شدن از دگماتیسم اکتسابی هستند این موضوع را توضیح دهید که انتظاری که تو داری در حال حاضر مساوی با خودکشی برای ما است. نمیدانم این را قبلا نوشتم یا نه ولی دوباره میگویم به ما از اول ابتدایی معلم هایمان گفتند مشکل ما سیستم اموزشی است الان در مقاطع اخر تحصیلی هم استاد می گوید مشکل سیستم اموزشی است. یکی نیست بگوید اخر برادر جان شما خودت اصل مشکلی با این شیوه تدریس و اجبار دانشجو به کارهایی که مورد علاقه خودت است. هیچوقت یادم نمیرود که استادی قصد داشت برنامه ای را به ما اموزش دهد که ان برنامه دیگر در جهان استفاده نمی شد و انقدر با جدیت هم اهمیتش را بیان می کرد که شما باید لذت از یادگیری این برنامه بدرد نخور را در چهره تان به واضح ترین شکل ممکن نشان می دادید.

به شخصه بیشتر از چند کتاب در زمینه موفقیت و سمینارهایی از این دست به تعداد انگشتان دو دست شرکت کرده ام. معمولا کسی که در این دوره‌ها و سمینارها شرکت می‌کند یا دلداده استاد دوره می‌شود و کارش فقط تعریف و تمجید از استاد و مطالب آن می‌شود یا بعد از زمانی که به جایی نرسید می‌شود دشمن قسم خورده استاد و او را به عنوان شارلاتان و شومن و ... تعریف می‌کند.

راستش من به هیچکدام دچار نشدم و از این بابت خوشحالم ولی داستان این است ثروتمندان و افراد موفق جهان را باید دنبال کرد و دید آنها در چند دوره ثروت شرکت کرده‌اند یا افراد موفق جهان آیا با شرکت در سمینارهای موفقیت، موفق شده‌اند. ولی مسئله ای که وجود دارد این است آنها واقعیت را نمی‌گویند یعنی مثلا می‌گویند من در بدترین شرایط زندگی می‌کردم، معتاد بودم، ظرف می‌شستم، خنگ بودم اما یکدفعه ورق برگشت و من پولدار و موفق شدم. استعدادم پیدا شد و همه چیز اوکی شد و من چقدر خوشبختم.

آنها در واقع یک ویترین را به شما نشان می‌دهند و با برنامه‌هایی که حال شما را خوب کند سعی می‌کنند در لحظه فضای خوبی برای شما فراهم کنند. این بخش داستان برای من قابل قبول نیست. آنها سختی‌های موفق شدن و شکست‌هایشان را نمی‌گویند و یک حباب فقط برای افراد درست می‌کنند. بهرحال اگر انسانی استعداد خود را پیدا کند خودش بخش بزرگی از داستان است و حالا راه شکوفا کردنش بماند.
من مخالف جملات انگیزشی و یک سمینار موفقیت نیستم ولی حداقل برای کسی که در مسیر است و زمانی که خسته شده می‌خواهد یک تجدید قوا کند.

حتما شما هم این جمله راشنیده اید در موفقیت یا یادگیری هیچ اسانسوری وجود ندارد شما باید پله پله بالا بروید و به هدف برسید. سختی های هر پله و بخش را باید طی کنید تا به پله بالاتر راه پیدا کنید. طبیعی است شما از راه پله یک ساختمان هم که بالا می روید نمیتوانید از پله یک به بیست یا حتی پله شماره چهار بروید. شما باید این بالا رفتن را به صورت مستمر انجام دهید. شاید در پله ای هم بیش از اندازه توقف کنید بخاطر سختی پله اما اگر سختی ها شما را خسته نکند و مداومت به خرج دهید حتما به بالا خواهید رسید. تازه نکته دیگری که هست ما داریم راجع به راه پله ساختمان صحبت میکنیم که احتمالا عوامل خارجی کمی بر ان تاثیرگذار است حال که در مسیر زندگی و هدف ما عوامل خارجی و غیرقابل کنترل بسیاری مواجه میشویم که طبیعتا کلافگی بیشتری برای ما خواهند اورد.

یکی از بزرگان ما میگوید گاهی ما به مطالب و مسائل روشن و آسان عمل نمی کنیم، اما نزد اساتید بزرگ می رویم و تقاضای فرمول و مطلب سنگین تر و مطالبی بالاتر از آنچه لازم است، می کنیم. در سطح کلاس اول می فهمیم ولی مطالب کلاس نهایی را می خواهیم. این علامت آن است که نمی خواهیم از راه صحیح، بالا برویم و به کمال برسیم. وقتی ما سختی خواندن یک کتاب در سال را به خود نمی دهیم، نمی شود از فردی که روزی یک کتاب و 365 کتاب در سال میخواند فرمول بخواهیم. ضرب المثل معروف را حتما شنیده ایم سنگ بزرگ نشانه نزدنه!

شما میتوانید در مسیر خود خسته شوید و این طبیعت پیمودن مسیر است شما میتوانید به خود استراحت دهید ولی یادتان باشد که توقف نباید بکنید.

چند روز پیش خیلی اتفاقی به بحث جالبی به نام عوامل مداخله گر برخورد کردم که البته قبلا هم با آن آشنا بودم ولی نوشته مرا بر سر ذوق اورد که من هم درباره اش بنویسم. بخشی از بحث عوامل مداخله گر بیان می‌کند که لزوما یه عامل نمیتونه مسبب یه اتفاقی بشه همیشه! مثلا نمیدونم برخورد داشتین یا خودتون اینجوری بودین یا نه. کنکور که تموم میشه همه میوفتن دنبال رتبه های برتر برای گیر اوردن منابع و فکر میکنن اون منابع رو اگر گیر بیارن دیگه تمومه و حتما رتبه خوب میارن ولی تا حالا دیدید کسی که رتبش خوب میشه سال بعد یا چند سال بعد اطرافیان فرد رتبه برتر هم، رتبشون خوب بشه. بالطبع اونا که نزدیکترند از همه به منابع و مطمئنا با جزئیات بیشتری هم از منابع باخبر میشن.

اگه یه فردی تونسته یه درسی رو بالا بزنه یا رتبه خوبی بیاره یه سری اتفاق های دیگه هم (به عنوان مجموعه ای از عوامل مداخله گر) مثل تست زدن زیاد، ساعت مطالعه بالا، مرورهای منظم، پیش زمینه قوی و ... حتما دخیل بوده و نمیشه گفت به خاطر یه جزوه یا کلاس بوده. درسته که تاثیر جزوه و کلاس هم کم نیس ولی هر ساله شاید نزدیک صدها نفر اون جزوه رو میخونن و اون کلاس رو میرن ولی آیا همشون درصد بالایی میزنن یا باهم همشون رتبه برتر میشن؟ پس بهتره واقع نگرانه بدانیم دانستن یک جزء که بخشی از یک کل است فقط درصدی به ما کمک میکند و ما باید به دنبال مجموعه ای از عوامل باشیم تا بخش راحت آن. همین مثال منبع کنکور، خب بالطبع دسترسی پیدا کردن به آن سختی زیادی ندارد. فقط کافی است به دانشگاه فرد رتبه برتر مراجعه کنید یا راحت تر از آن به شخص ایمیل بزنید یا گاهی اوقات راحت تر هم میشود در اینترنت کافی است جستجو کنیم. بعدا هم میگوییم ما تلاشمان را کردیم ولی نشد.   داشتن برنامه منظم و انضیاط شخصی در کار، نه گفتن به کارهای لذتبخش کوتاه مدت و ... بخشهای سخت تری از داستان است که معمولا افراد کمتر سراغ آن می روند.