موضوعی که در زندگی بارها به آن رسیدهام این است که حفظ انگیزه بسیار مهمتر از ایجاد انگیزه است. ایجاد انگیزه با دیدن یک کلیپ انگیزشی ایجاد میشود اما هیچوقت با دیدن یک کلیپ انگیزشی انسان موفق نمیشود. اگر انگیزه را مثل بنزین بدن تصور کنید کاملا روشن است که با یک بار بنزین زدن اتفاق خاصی برای شما نمیافتد. دور دور کوتاهی با آن میتوانید بکنید و برگردید سر جای اولتان، همین ...
اگر شما باک یک ماشین را یکبار پر از بنزین کنید با آن میتوانید به یک شهر نزدیک بروید و برگردید اما اگر بتوانید در فواصل مناسب بنزین بزنید میتوانید به هر جا که دوست دارید سفر کنید. ما هم اگر میخواهیم به جایی که دوست داریم برسیم باید بتوانیم انگیزه خود را در زمانهای مختلف بازیابی کنیم.
وقتی مقاله یا کتاب جدیدی مینویسم سرعت و بازدهی عجیبی دارم. معمولا 70 درصد کار را در مدت کوتاهی انجام میدهم اما بعد از آن دچار افت میشوم. اوایل خیلی ناراحت میشدم و به چرایی موضوع زیاد فکر میکردم. حتی زمانی که کتاب یا مقاله تمام شده است و به داوری میرود و اصلاحات میخورد، با سرعت بسیار کمی اصلاحات را رفع میکنم در حالی که با رفع این اصلاحات کار به پایان میرسد و من باید هیجان بیشتری نسبت به شروع کار داشته باشم اما انگیزه کمی همیبشه دارم و با بیحوصلگی اصلاحات را انجام میدهم که برخی اوقات این بیحوصلگی حتی منجر به رد مقالهام هم شده است.
چرا در زمان شروع کار بسیار پرانگیزه هستم و به مرور و در زمان اصلاح و ادیت کار دیگر آن حس وجود ندارد. اولین چیزی که معمولا به ذهن انسان در این موارد میرسد، تنبلی است اما نه این جواب صحیحی برای من نمیتواند باشد چرا که نرخ انجام کارهای من نسبت به متوسط قطعا بالاتر است.فعلا چند دلیل برای آن پیدا کردهام.
اولین موضوع این است که من شروع کار را به منزله پایان آن میدیدم یعنی زمانی که با انگیزه کار را شروع میکردم و حدود 70 درصد کار را پیش میبردم، دیگر در ذهن خودم کار را تمام شده میدانستم و این موضوع ناخودآگاه در مغز من تأثیر میگذاشت. انگار مغز میگفت چرا باید انرژی برای کاری که انجام شده است، اختصاص دهیم. بعد از این من دقت نمیکردم آن هفتاد درصدی که جلو بردهام بخش راحتتری برایم بوده است. منظورم از راحتی این نیست که اساسا برای همه راحت است بلکه برای من راحت بود. مثل بچهای که تکالیف سه درس ریاضی و علوم و تاریخ دارد. او تکالیف ریاضی و علوم را انجام میدهد و وقتی بقیه همکلاسیها هم متوجه میشوند به او میگویند تو دیگر کارت را انجام دادهای اما نمیدانند انجام تکالیف تاریخ برای ابن بچه چقدر سخت است.
پس باید واقعیتر موضوع را میدیدم و به مغزم پارادایمهای بهتری منتقل میکردم که شامل دو موضوع بود. اول اینکه درست است که هفتاد درصد سخت کار از نظر بقیه را انجام دادهام اما آن سی درصد سخت برای من باقی مانده است. دوم هیچوقت انجام هفتاد درصد کار به معنای پایان آن نیست. 99 درصد کار هم به معنی پایان آن نیست. قبل از اتمام کار من اجازه ندارم آن کار را در رزومه علمی و کاری خود قرار دهم تا اینکه کار را تمام کنم.
موضوع بعدی دیدن سناریوهای جذاب و خوشبینانه در آینده بود. من وقتی کار را جلو میبردم یکسری رخدادهای خوشبینانه تصور میکردم مثلا به علت اینکه در زمانی که سرم خلوت بود کار را شروع میکردم و بخش زیادی از کار را جلو میبردم، فکر میکردم این زمان در هفتههای آتی هم قرار است وجود داشته باشد اما زمان کافی مثل شروع کار نبود و رخدادهای پیشبینی نشده زیادی اتفاق میافتاد. بگذارید مثال بزنم مثلا دکتری خواندن قرار نیست ما را الزاما موفق کند اما ما اینقدر سلسله اتفاقات مثبت برای خودمان چیدهایم که انگار با دکتری خواندن فقط حل میشود. مثلا دکتری بخوانم، کتاب مینویسم، برند میشوم، انسان بزرگی میشوم، مشهور میشوم حالا فکر کنید دکتر نشوید چه میشود یعنی هیچکدام از اینها نمیشود. مشکل اینجاست که دکتری قبول نشدن ما معادل دکتری قبول شدن نیست بلکه معادل همه این اتفاقهای بالاست که دیگر اتفاق نمیافتد. یک سلسله از رخدادها انگار برایمان اتفاق افتاده است نه یک رخداد.
موضوع بعدی کنترل نکردن و عدم مدیریت توجه در زمان کافی است. به عنوان مثال همزمان که دارم در این وبلاگ مینویسم یک نوتیفیکیشن بیاید فلانی که مطالبش را خیلی دوست داری مطلبی را منتشر کرده است. خب من اگر کار نوشتن را انجام ندهم موضوع فقط انجام ندادن نیست بلکه در اختیار قرار دادن توجهم به چیز دیگری است. قدرت توجه و تمرکز در ما محدود است و دلیلی وجود ندارد تمرکز و توجه امروز، فردا هم وجود داشته باشد. این بارها برای من در حین کار اتفاق افتاده است که در حال انجام کارم یک موضوع جذاب به وجود میآمد که اتفاقا خیلی به درد بخور هم بود و حتی در رشد من هم کمک میکرد اما قدرت توجه و تمرکز من از کار فعلی را میگرفت.
اینها چیزهایی بود که تا الان پیدا کردهام شاید در آینده چیزهای دیگری باشد. مطلب جوری تا الان نوشته شده که انگار نیاز نیست کاری برای حفظ انگیزه انجام دهیم اما مهم و نیاز است که با انجام ندادن یکسری کارها انگیزه را خالی نکنیم. تا جلوی سوراخهای نشت بنزین را نگیرید هر چقدر بنزین بزنید کمکی به شما نمیکند.
من دو کار برای حفظ انگیزه در کار معمولا انجام میدهم. نمیگویم قطعا این دو کار موجب حفظ انگیزه شما هم میشود. هر کسی شخصیت و مدل خاص خود را دارد و مثل اثر انگشتمان نحوه حفظ انگیزه ما هم میتواند منحصربه فرد باشد اما این موضوعات بیشتر اوقات برای من کارساز بوده است.
پیداکردن همراه و هم مسیر با دغدغههای مشترک بدون حس حسادت. فردی با مشکلات و چالشهای شما که همیار شما باشد. او میتواند رقیب شما هم باشد چرا که رقابت انگیزه شما را هم بیشتر میکند اما رقیب حسودی به هیچ وجه نباید باشد. یک رقیب حسود مشکلات شما را فقط بیشتر میکند. شما برخی زمانها در زندگی کم فروغ و حتی ناامید خواهید شد. فردی که بتواند در آنجا هول دهنده و پشتیبان شما باشد نیاز است. این موضوع بیشتر جنبه روحی دارد. مثل بچهای که زمین خورده است و پایش زخم شده است. اینکه مادر او نوازشش کند ربطی به بهبود زخم بدنی او ندارد اما او را از لحاظ روحی التیام میدهد و میتواند دستی بر زانوی زخم خورده خود بکشد و دوباره بلند شود.
اختصاص دادن زمانی به اوقات فراغت. من قبلا فکر میکردم باید کار و کار و کار کرد تا موفق شد اما الان متوجه میشوم به قول ارسطو ما کار میکنیم تا اوقات فراغت داشته باشیم. ما روحمان نیاز به خوشی و لذت دارد حالا میتواند خوشی کوچک باشد اما باید باشد. راجع به این مطلب اینجا نوشتهام اگر حوصله داشتید میتوانید سری بزنید.