چند وقت پیش دوستی به دیدارم آمد. میان بحثهایمان حال هم اتاقیش را جویا شدم. گفت خبر کرونا که آمد دمش را روی کولش گذاشت و به سمت شهرستانش گریخت. بعد هم لبخندی زد و گفت نمیدانم او چرا از کرونا میترسد. از صبح تا شب روی تختش دراز کشیده و یا سایتها را بالا و پایین میکند یا در خوابی عمیق فرو رفته است. او از بیهوده زندگی کردنش، از هدر دادن کل زمان و زندگیش نمیترسد ولی از یک ویروس کوچک میترسد. آخر داستان این است که او را میکشد، مگر الان واقعا زندگی میکند.
کمی داستان تلخی است اما واقعیت است کرونا به اندازه سبک زندگی ما خطرناک نیست. تو اگر با کرونا جانت را از دست میدهی با کارهای عبث و بیهودهای که در زندگی انجام میدهی فاتحه جسم و جان و روحت را خواندهای. تو زندگیت را باختهای عزیز من حالا چه فرقی میکند این ویروس در زندگی تو چه نقشی ایفا میکند.
یاد افرادی میافتم که با ذوق و شوق تولد خود را در زمین و زمان به اشتراک میگذارند. بی توجه به اینکه آنها در تولد خودشان هیچ نقشی نداشتهاند. اگر تولد یک فرد مبارک است بخاطر کارهای مهمی است که در ادامه زندگی برای خود و جامعهاش انجام داده است. تولد بهانهای است که یادمان بیاید درست زندگی کنیم و به جامعه خود ارزش و محبت بدهیم.
داستان ویروس کرونا هم مثل خیلی از اتفاقات دیگر یک روز تمام میشود. چه حیف که زندگی باارزش برخی انسانها را به همراه خود میبرد. افرادی که در این دنیا نه تنها به زندگی خود معنا دادهاند بلکه برای زندگی بسیاری افراد دیگر هم معنابخش بودهاند. فرصت زندگی ما فانی است و این موضوع تک تک لحظاتش را باارزش میکند. در هر شرایط و اتفاقی هر روزی که زندگی میکنیم مهم است. سعی کنیم آن را در راه درست صرف کنیم و طبق خواستههای بی ارزش دیگران آن را هدر ندهیم.
توصیههای بهداشتی را نه فقط به خاطر خود که به خاطر مسئولیتی که در اجتماع خود داریم، رعایت کنیم.
به امید خبرهای خوب و روزهای روشنتر