مسابقه دوی ماراتن المپیک 1968 در مکزیکوسیتی آغاز شده بود. در میان افراد شرکتکننده یک دونده سطح جهانی به نام جان استیون اکواری از تانزانیا نیز حضور داشت. در این مسابقه به دلیل شرایط جغرافیایی و ارتفاع زیاد مکزیک دوندگان با کمبود اکسیژن مواجه بودند و این موضوع کار را برای آنها سختتر میکرد. ورزشکاران زیادی در طول مسیر به خاطر گرفتگی شدید عضلات به روی زمین دراز کشیدند و نای بلند شدن نداشتند و به همین دلیل از ادامه مسیر صرف نظر کردند.
حالا فقط 18 دونده از 75 نفری که مسابقه را شروع کردند در مسابقه ماندهاند. اکواری نیز در میانه راه دچار گرفتگی عضلات میشود و در حالی که با سختی کیلومترهای مسیر را طی میکرده زمین میخورد و زانویش دچار آسیبدیدگی جدی میشود و شانهاش نیز دچار شکستگی میشود.
با وجود مصدومیت انگیزه خود را از دست نمیدهد، پایش را بانداژ میکند و به دویدن ادامه میدهد. از شدت درد توان ادامه دادن ندارد، در مسیر بارها توقف میکند و از درد به خودش میپیچد. بعد از گذشت دو ساعت از مسابقه مامو ولده از اتیوپی به عنوان اولین نفر از خط پایان عبور میکند.
شرکتکنندگان یکی از پس از یکدیگر از خط پایان عبور میکنند و مراسم توزیع جوایز نیز انجام میشود. در پایان که دیگر هوا تاریک شده بود و تماشاگران این ماراتن در حال ترک ورزشگاه بودند، مشاهده میکنند فردی لنگان لنگان هنوز دارد مسابقه را ادامه میدهد تا به عنوان نفر آخر به خط پایان برسد.
خبرنگاری در پایان به سراغ او میرود و از او میپرسد چرا با وجود مصدومیت و درد میخواستی مسابقه را تا خط پایان طی کنی. او در جواب میگوید کشورم مرا 5000 مایل نفرستاده بود که فقط مسابقه را شروع کنم، من 5000 مایل آمدهام که مسابقه را تمام کنم. او میگوید در آن لحظات سخت که دردها امانم را بریده بود من فقط داشتم به پدر و مادرم فکر میکردم. والدینم به من گفته بودند اگر کاری را شروع کردی آن را تمام کن و در غیر این صورت آن را شروع نکن.
او مامو ولده قهرمان آن دوره را قبل از المپیک در مسابقات ماراتن آفریقا شکست داده بود اما در این مسابقه نتوانست عملکرد مناسبی از خود نشان دهد چرا که در این ارتفاع و چنین شرایطی هرگز ندویده بود. داشتم فکر میکردم این داستان چقدر شبیه زندگی امروز ما است. دویدن در یک مسیر خستهکننده با دردها و زخمهای مختلف و به همراه شرایط غیرقابل پیشبینی که نتیجه کارها مشخص نیست. شاید ما هم باید فارغ از نتیجه مسیر خود را ادامه دهیم تا در نهایت فقط به خط پایان برسیم. تصویر تلاش اکواری با پای مصدوم باندپیچی شده و شانه شکسته در ماراتن طولانی و خستهکننده و در هوای تاریکی که پیش رویش هم به روشنی دیده نمیشود چقدر شبیه برخی لحظات زندگی ما است.
همینطوره