ژاپنی‌ها یک هنر باستانی از اجدادشان دارند که نامش کینتسوگی است. آنها زمانی که ظرف یا سفال یا کوزه‌ای می‌شکند این شیء را دور نمی‌اندازند بلکه با ماده‌ای از پودر طلا، نقره و پلاتین جسم شکسته را ترمیم می‌کنند تا با خطوط طلایی شیء جلوه زیباتری پیدا کند. فلسفه این کار هم این است که اگر چیزی صدمه یا آسیب می‌بیند به معنای زشت و خراب شدنش نیست بلکه صدمه و آسیب می‌تواند باعث شود زیباتر از قبل شود.

داستان زندگی ما است که هر چقدر کمبودها، شکست‌ها، ناامیدی‌ها، زخم‌ها، مشکلات و رنج‌های بیشتری تجربه کنیم با بلند شدن و ادامه دادن به انسان قدرتمندتری تبدیل می‌شویم. آدمی قدرتمند که خیلی از مشکلاتی که دیگران را می‌تواند نابود کند را پشت سر می‌گذارد و به مسیرش ادامه می‌دهد. در واقع این مشکلات و شکست‌ها نه تنها فرد را تخریب نکرده که با وجود این زخم‌ها و رنج‌ها آگاهی بیشتری از سایرین کسب کرده و تجربه‌هایی دارد که افراد دیگر از داشتنش عاجزند.

ما معمولا از شکست‌هایمان دل‌شکسته می‌شویم و در لحظاتی حتی حالمان از خودمان به هم می‌خورد. در حالی که همین رنج‌ها و شکست‌ها است که ما را به انسان متفاوتی از قبل تبدیل می‌کند. همان داستان نیلوفری است که از دل مرداب بیرون می‌آید و شاید این نیلوفر بسیار زیباتر از سایر نیلوفرها است. مثل واحه‌ و قطعه زمینی سرسبز در بیابانی بزرگ که بسیار زیباتر از هر آبادی دیگری می‌تواند باشد چرا که با دیدنشان تمام سختی و کوفتگی و گرمای مسیر را می‌توانی فراموش کنی. زیبایی آدمها در این نیست که بدون عیب و نقص باشند و اشتباه نکنند بلکه در این است که با وجود همه کاستی‌ها و نقص‌ها اصالت خود را حفظ کنند.

دوستی داشتم که رزومه شکست‌هایش را درست کرده بود. به او گفتم این همه وقت گذاشتی که به این زیبایی رزومه شکست‌هایت را طراحی کنی. جواب داد که راستش در لحظات سخت زندگی همین رزومه است که من را در زندگی نگه می‌دارد؛ به خاطر همین با شور و شوق آن را به‌روز می‌کنم و از رزومه شرکتی که دارم برایم مهم‌تر است. من مجسمه‌ای هستم که با این چکش‌ها ساخته شده‌ام.

۸ ۰