در این مدت درباره مسائل زیادی فکر کردم و تصمیم گرفتم برخی کارها را کنار بگذارم. برخی از آنها برایم سخت بود اما چاره‌ای هم نبود. این خزان‌ها را باید در این مقطع تجربه می‌کردم تا جا را برای رویش‌های ممکن آینده باز کنم. به هر حال دل کندن از یک سری آدم‌ها و محیط‌ها که به آن حس تعلق پیدا کرده‌ای سخت است اما فکر می‌کنم وقت دل کندن بود. در این دنیا هیچ‌وقت نمی‌توان همه چیز را با هم داشت.

راستش برخی کارها هستند بعد از مدتی حس آدامس به آدم می‌دهند. دائم می‌جوی و می‌جوی و بعد از مدتی می‌بینی ای دل غافل سر خانه اولت هستی. البته به این کارها چنین حسی نداشتم اما حس می‌کنم سر خودم را کمی شلوغ کرده بودم که چیز بدی هم نیست اما به میزانی رسیده بود که گام‌های خودم را مسیر مشخص می‌کرد نه خودم. بگذریم از اینکه آستانه تحملم  نیز پایین آمده بود. از نظر من