روایت است پسری در یک روز گرم تابستانی پس از ساعتها فوتبال از کوچه به خانه میآید و خسته و کوفته به دنبال میوه آبداری میگردد تا بتواند کمی از عطش خود را کم کند. هر چه در یخچال جستجو میکند میوه آبداری پیدا نمیکند و به طور اتفاقی خواهرش را میبیند که در اتاق نشمین به دقت در حال پوست گرفتن پرتقالی است. پسر به سراغ خواهرش میرود و از او میخواهد که پرتقال را به او بدهد و میوه دیگری را پوست بگیرد. اما خواهر در مقابل خواسته او مقاومت میکند و جر و بحثی بین این دو شکل میگیرد. در این میان پسر تلاش میکند پرتقال را از دست خواهرش بگیرد که پرتقال از دست خواهرش میافتد و زیر پای خواهر له میشود. در این داستان نه تنها برادر و خواهر به خواسته خود نمیرسند بلکه یک کینه بد هم نسبت به یکدیگر پیدا میکنند. اما این اتفاق میتوانست رخ ندهد اگر این دو فرد اشتباهات زیر را انجام نمیدادند.
گوش ندادن به یکدیگر و مجادله به جای گفتگو
در این داستان خواهر میخواست پرتقال داشته باشد تا از پوست آن استفاده کند و برای خود مربای پوست پرتقال درست کند و پسر میخواست خود میوه را بخورد تا عطش کمتری داشته باشد. در این داستان خواهر میتوانست از پوست پرتقال استفاده کند و برادر هم پرتقالی آماده و حاضر بدون زحمت برای خوردن داشته باشد اما گوش ندادن صحیح باعث شد مجادلهای به جای گفتگو بین خواهر و برادر شکل بگیرد.
گوش دادن در حال حاضر اینقدر جدی شده است که