میگویند تحلیل رفتار مصرف کننده در ایران کمی سختتر از کشورهای دیگر است چرا که مردم ایران خیلی قابل پیش بینی نیستند. نمیدانم چقدر با این گزاره موافق هستید یا خیر. به نظرم اگر به صورت طیفی به موضوع نگاه کنیم میتوان بیان کرد ما در مقایسه با کشورهای پیشرو از رفتارهای سینوسیتری برخورداریم. اما به هر حال بازار این کشور و رفتار مردم هم با درصدهای متفاوتی در موضوعات مختلف قابل پیشبینی است. همانطوری که آینده پژوهی تیم دیدهبان تا حدود زیادی درست بوده است و مسائل پیشبینی شده آنها را در زمان حال میبینیم.
موضوعی که برای من جالب است و در اینجا میخواهم به آن بپردازم نوع برخورد جامعه به رخدادهای هیجانزا است. برای من نوع برخورد ما به این رخدادها کمی عجیب است. به داستان دختر آبی نگاه کنید. نمیخواهم در این متن به دنبال مقصر این اتفاق باشم. اما واکنش جامعه به این رخداد قابل تأمل است. به سرعت همه دچار هیجان و تحت تأثیر رسانهها قرار گرفتهاند و به شکلی میآیند و در صحنه حضور پیدا میکنند انگار برای عزیزترین فرد زندگیشان این اتفاق افتاده است. اما با همین سرعتی که افراد به هیجان آمدهاند هم این هیجانات در چشم به هم زدنی ناپدید میشود به شکلی که شک میکنیم ایا اتفاقی افتاده است.
مریم میرزاخانی از دنیا میرود. همه پروفایلها مشکی میشود. در شبکههای اجتماعی عکسش پر میشود. همه میآیند و موجی از ناراحتی با چاشنی نقد نسبت به مهاجرت نخبگان بیان میشود. چند روز فقط میگذرد، همه چیز تمام میشود به شکلی که انگار مریم میرزاخانی اصلا وجود نداشته است. اما چیزی فرق نکرده است ما همچنان همان سیستم معیوب را داریم و نخبگانمان دارند میروند اما انگار کسی دیگر ناراحت نیست. انگار کسی مشکلی با سیستم معیوب مانده ندارد.
راستش هیجانی که اینقدر عمیق باشد اما به ثمرهای ختم نشود چقدر بیارزش به نظر میآید. دفعه بعد هم احتمالا من نه پروفایل مشکی خواهم کرد نه سوار بر موج رسانهای خاصی خواهم شد و نه اجازه میدهم هیجان عمیقی مرا به سمت کار بیفایدهای ببرد. در جامعه ما فعلا برای نقدکننده هوادار وجود دارد تا گره گشا. باید نقد کرد و توهین کرد و سیستم را زیر سوال برد تا محبوب شد. وقتی کسی از خود ساختار، سیستم را زیر سوال میبرد تا به افتخارش چند نفری بیشتر کف بزنند وضعیت ما مشخص است. کشور ما دیگر نیازی به انتشار ناامیدی بیشتر ندارد. بد نیست اگر نقدی داریم راهکاری هم داشته باشیم وگرنه فقط چیزی که داریم یک دور باطل است.
سلام.
من با کلیّت نوشتههای شما موافق هستم. فقط چند نکته به نظرم رسید که شاید بهتر باشد بیان کنم.
اول اینکه، به نظر من مهاجرت آنقدرها هم که ما فکر میکنیم چیز بدی نیست. در واقع مهاجرت باعث میشود که استعدادها پرورش یابند، شکوفا شوند و حفظ شوند. از نظر من اگر مریم میرزاخانی مهاجرت نکرده بود، مریم میرزاخانی نمیشد و شاید هرگز هیچ نامی از او نمیشنیدیم. کشور ما هرچقدر هم که از نظر ساختار آموزشی بهبود یابند نمیتواند همچون ایالات متحده میزبان نخبگان دنیا باشد و زمینهی پیشرفت آنها را فراهم سازد.
دوم اینکه، عوضکردن عکس پروفایل تحت تأثیر یک سری افراد آنقدر مهم نیست که عوضکردن رأی، تحت تأثیر آنها مهم است.