نمیدانم چرا ولی در موقع امتحان و کنکور و اینجور داستانها هیچوقت استرس نداشتم. همیشه برایم تعجببرانگیز بود که چرا آدمها اینجور استرس میگیرند که انگار دارند قبض روح میشوند. خب شاید هم من غیرمعمولی هستم چون احتمالا نمیتوانم اکثریت را غیرطبیعی در نظر بگیرم. شاید به خاطر این باشد که با واقعیت این داستانها کنار آمده بودم، شاید برایم اهمیت آنچنانی نداشند، شاید دوست داشتم خلاف دیگران حرکت کنم، شاید هم دستگاه استرس امتحان روی من نصب نشده است. اما یک چیز را مطمئن هستم.
اینکه با شرایط کنکور امسال من هم استرس میگرفتم. واقعا کنکوریهای امسال خیلی شرایط بدی داشتند و هیچوقت دوست ندارم خودم را جای آنها بگذارم. واقعا یکی از چیزهایی که حالم را بد میکند سردرگمی است. ولی با این شرایط و فارغ از هر نتیجه باز هم حاضر نیستم پشت کنکور بمانم تا سال بعد در فضای بهتری کنکور دهم. به نظرم همین که انسان یک سال از زندگیش را صرف کنکور کند برای پشیمان شدن در آینده کافی باشد چه رسد به اینکه این کار را به دو سال افزایش دهد. هر کدام از دوستانم هم که ماندند نتیجه خوبی نگرفتند.
منظورم از یکسری آنهایی نیست که برای فرار و روبهرو نشدن با واقعیت درس نخواندن خود این مسئله را عقب میاندازند. منظورم دقیقا آنهایی است که میگفتند یا پزشکی قبول میشوم یا هیچ چیز. منظورم بچه درسخوانهایی است که شب و روز تلاش میکردند اما فقط یکی از آنها موفق شد رتبهاش را بهبود دهد آن هم نه آنقدری که دوست داشت.
نکته جالب ماجرا اینجا بود افرادی که دانشگاه میرفتند موفقتر بودند. یعنی طرف به رشته نزدیک به پزشکی میرفت و آنجا زیستش قوی میشد و سال بعد با وجود دانشجو بودن باز هم کنکور میداد و پزشکی قبول میشد. البته که جامعه چند نفره دوستان من نمونه آماری مناسبی برای استناد نیست اما من این مدل را میپسندم. اگر انسان مرد درس خواندن باشد خب میتواند دانشگاه برود و در حین دانشجو بودن برای رشته بهتر یا دانشگاه بهتر تلاش کند. هم یک سال از زندگیش را قمار نکرده است و هم درسهایش را میتواند در دانشگاه جدید معادلسازی کند.
البته که باز هم به نظرم هر کسی برای آینده خود میتواند بهترین تصمیم را بگیرد. در این مسیر مشورت بگیرید، بگذارید برایتان تصمیمسازی کنند اما خودتان تصمیم نهایی را بگیرید و مسئولیتش هم هر چه شد قبول کنید. آینده خود را به خاطر حرفهای دیگران قمار نکنید. والدین و افراد خانواده خیلی قابل احترامند اما خیلی اوقات حتی خوب تو را نمیشناسند چه رسد به مسیر مناسب برای تو.
از سال 88 تا الان که نفسهای آخر دانشگاه را میکشم فکر میکنم زمان زیادی گذشته است و الان میتوانم جمعبندی راجع به دانشگاه داشته باشم. دانشگاه خوب است یا بد؟ هر از مدتی دانشگاه را مثبت دیدم و گاهی اینقدر منفی که تا ترک تحصیل هم پیش بروم. الان خیلیها هستند که دانشگاه را میکوبند و میگویند برایت نان و آب نمیشود. شاید من هم زمانهایی جزء این دسته قرار داشتهام اما الان به طور کلی میگویم دانشگاه با تمام نقطه ضعفهایی که دارد میتواند مثبت باشد. برخی میگویند مثلا مارک زاکربرگ دانشگاه را ترک کرد تا موفق شود اما نمیگویند ایده زاکربرگ در کجا شکل گرفت. اگر وارد هاروارد نمیشد مطمئنید که باز هم آن ایده و خلاقیت در ذهن او شکل میگرفت؟ نمیدانم شاید آره شاید هم نه.
من از عوامل فردی و محیطی افراد خبر ندارم اما به طور کلی میگویم دانشگاه تا مقطع کارشناسی برای همه خوب است. اینکه چرا شاید پس از کارشناسی خوب نباشد را بعدا میگویم اما چرا تا کارشناسی خوب است را الان میگویم. واژه دانشگاه از universe گرفته شده که به دنیا و جهان و جامعه و جهانبینی و ... برمیگردد. ما با دانشگاه وارد جهانی میشویم که میتوانیم سلیقهها، فرهنگها، رفتارها و دگماتیسمها و ... مختلف را ببینیم.
در کجای دیگری میتوانیم چنین چیزی را تجربه کنیم؟ مثلا من اگر وارد دانشگاه نمیشدم کجا میتوانستم با یک آدم اسپانیایی همسوئیت باشم و با او همصحبت شوم. کجا با انسانهایی از کشورهای همسایه، آسیای شرقی، اروپا و ... میتوانستم تعامل داشته باشم. کجا میتوانستم با اقوام مختلف کشور خودم و رفتار و فرهنگهای خاصشان آشنا شوم؟ این ارتباطات مهم است چرا؟ چون تا قبل از دانشگاه ما تحت تاثیر خانواده و محل زندگی خود هستیم و ذهنمان محدود به مکان کوچکی است. در دل این روابط و تعاملات انسان رشد میکند، اجتماعی میشود، اعتمادبهنفس پیدا میکند و هزاران اتفاق دیگر البته اگر خود فرد هم بخواهد. دانشگاه نه مثبت است نه منفی و بستگی به فرد میتواند این موضوع رقم بخورد.
همه دانشگاه را با مدرک میشناسند و به خاطر مدرک میگویند دانشگاه بدردنخور است. بله محصول اصلی دانشگاه مدرک است ولی مدرک گرفتن چیز بدی نیست اما آنقدرها هم به دردبخور نیست. چرا خوب است هم مشخص است. همین الان میتوانید فرصتهای شغلی را ببینید و مشاهده کنید چقدر از آنها مدرک را جزء پیشنیازهای خود قرار دادهاند. اما مدرک قرار نیست یک تنه برای کسی کاری کند.
فقط یک مورد از صد موردی است که برای کار کردن شاید نیاز داشته باشید. الان که برخی شرکتها فراتر رفتهاند و فارغالتحصیل یا دانشجوی دانشگاه درجه یک بودن را جزء الزامات شغلی خود آوردهاند. پس میبینید مدرک چیز بدی هم نیست. مطمئنا نگاه جامعه به کسی که در دانشگاههای خوب درس میخواند متفاوت است. اما من هم موافقم که محصولات جانبی دانشگاه مهمتر از محصول اصلی آن است. محصولات جانبی که ما احساس نمیکنیم. روند اجتماعی شدن، بهتر حرف زدن، بهتر ارائه دادن مطالب را خیلی اوقات متوجه نمیشویم.
برند در دوران کارشناسی خیلی مهم است و در تحصیلات تکمیلی استاد مهم است. تحصیلات تکمیلی فقط برای کسی خوب است که به پژوهش و توسعه دانش و انتقال دانش و ... علاقه داشته باشد. به جز این واقعا چیز بیشتری وجود ندارد حتی میتوانم بگویم فرصتهای شغلیتان هم با ادامه تحصیل کمتر میکنید و خیلی اوقات به خاطر high quality و هزار چیز دیگر خیلی راحت رد میشوید.
در پژوهش در یک زمینه خاص هم استاد تاثیرگذار است و باید به دنبال انسانهای درجه یک در حوزه علاقه خود باشید اما در کل اساتید خوب هم در دانشگاههای خوب هستند. کلا قدم گذاشتن در پژوهش به خصوص اولش خیلی به فردی که با او همکاری میکنید ربط دارد. به اعتمادبهنفسی که در کار به شما میدهد، راهی که جلوی پایتان میگذارد و ... البته بعد از مدتی مثل اکثر کارها خودتان هستید و خودتان.
برند دانشگاه در کارشناسی خیلی مهم است. چون شما با این برند شناخته خواهید شد. چه بخواهید ادامه تحصیل دهید، چه مهاجرت کنید، چه شغل به دست بیاورید. شما را با برند دانشگاه و چیزهایی که دارد میشناسند البته در کنار تواناییها و مهارتهای فردی که میتوانید در دانشگاههای برتر کسب کنید. البته اینجور هم نیست که مثلا راه مهاجرت فقط از شریف و تهران و ... بگذرد. در این سالها آدمهایی با سابقه تحصیلی دانشگاه آزاد هم در بهترین دانشگاهها اپلای گرفتهاند. اما فرض کنید دو نفر شرایط مساوی دارند قطعا شما کسی که دانشگاه بهتری درس خوانده را انتخاب میکنید.
در دانشگاه موضوع دیگری که نشان میدهید این است که میتوانید در یک چارچوب مشخص شده موفق عمل کنید. شما زندگی مستقلی دارید و خودتان تصمیمگیرنده اصلی دیگر هستید. چالش خوبی است که تصمیمهای خود را ارزیابی کنید. زندگی خوابگاهی و سختیهایش خودش داستان بزرگی است. بزرگترین درسی که زندگی خوابگاهی برای من داشت این بود که لزوما کسی که با تو هم اعتقاد است هم اتاقی خوبی برای تو نیست. لزوما کسی که بهترین دوستت است و کلی بیرون با او خوش میگذرد هم اتاقی خوبی نمیتواند باشد. الان میتوانم جمله کسی که میگفت من عاشق همسرم نشدم و به خاطر اینکه با همسرم راحت بودم ازدواج کردم را درک کنم. همسایه و همسوئیتی هم برخی اوقات مهم میشود. کمی هم باید کدبانو شوید و در نظافت و آشپزی و ... مهارت پیدا کنید :)
فعالیتهای فوق برنامه دانشگاه را از دست ندهید. برخی اوقات همین فعالیتها درهای خوبی به روی شما باز میکند. ارتباطات و شبکهسازی خوبی ایجاد میکند که در آینده بدردتان خواهد خورد. حتما در رویدادهایی که از افراد درجه یک صنعت دعوت میشوند شرکت کنید. دلیلش را خودتان متوجه میشوید. متاسفانه کار تیمی خیلی از ما بلد نیستیم. من فکر میکنم افرادی که در دانشگاههای برتر درس میخوانند اکثرشان آدمهای باهوش و قوی هستند اما فقط میتوانند فردی کار کنند. جای خوبی است که یاد بگیرید چطور در تیمهای مختلف میتوانید اثرگذار باشید. از آن سو هم خود را وقف این برنامهها نکنید چرا که میتواند وقت شما را هم خیلی اوقات هدر دهد. زیاد از حد هم سیاسی نشوید. هر اعتقاد و باوری که دارید قابل احترام است اما زندگیتان مهمتر است. مهره آدمهای دیگر نشوید. کم نبودند انسانهایی که با برچسب بد از دانشگاه خارج شدند و الان در حسرت کارهایشان هستند.
شاگرد اول بودن چیز خیلی خوبی نیست مگر اینکه بخواهید به صورت استعداد درخشان مدارج تحصیلی را طی کنید. من ترجیح میدهم شاگرد متوسط باشم اما در کنارش کارآموزی کنم و مهارت یاد بگیرم. من نمره 17 را بیشتر از 20 ترجیح میدهم چرا که آزادی انتخاب به من میدهد. معدل 17 هم در همه جا معتبر و خوب است. برای استعداد درخشان و اپلای و شغل و... همین 17 کار شما را راه میاندازد.
آموزش آنلاین را حتما در کنار درسهای دانشگاه در نظر بگیرید. چه سایتهای خارجی مثل Coursera و Khan Academy و چه سایتهای داخلی مثل فرادرس و مکتبخونه. خیلی اوقات مفیدتر از درسهای دانشگاه هستند و مهارتهای خوبی به تو تقدیم میکنند. کلاسهای مهارتآموزی دانشگاه را حتما شرکت کنید. البته آنهایی که بدرد بخور است. ولی خب لطفش این است که با هزینه خیلی کم میتوانید مهارتهایی که میخواهید یاد بگیرید. مثلا برای گرفتن Icdl ارزانتر از دانشگاه پیدا نخواهید کرد.
با همکلاسیهایت تمایز داشته باش. چرا کارفرمایی باید تو را انتخاب کند. چرا دانشگاهی باید تو را انتخاب کند. یک فرق باید داشته باشی. مهارت خاصی، تجربه خاصی، رفتار خاصی، به هر حال چیز متمایزکنندهای باید داشته باشی. هر چند من فکر میکنم خیلی اوقات همین که آدم خوبی باشی و کارهایت را درست انجام دهی به قدر کافی متمایزت میکند. ولی در کل به دنبال تمایز باش و سعی کنید به چشم بیایید. من امتحاناتی 20 شدهام که مطمئنم اگر برگهام تصحیح میشد 15 هم نمیشدم فقط سر اینکه در کلاس فعال بودم و به سوالات جواب میدادم.
گفتن که ندارد من همیشه شب امتحانی بودم و اینکه بخواهم وقت بیشتری برای حفظ کردن و این داستانها بگذارم متنفر بودم. معمولا درسی در دانشگاه هست به نام کاربرد رایانه در رشته که پیشنیازش هم آمار است. یادم هست که استاد درس سوالی راجع به روشهای پایایی آزمون کرد و همه ساکت شدند. وقتی من چند مورد ساده را بیان کردم استاد خیلی خوشحال گفت به نظر من ایشان فقط درس آمار را پاس کرده است. من هر چه قدر متنفر از کتابهای سیستم آموزشی بودم به کتابهای خارج از سیستم علاقمند بودم. به مرور زمان شاید شما هم بفهمید که اکثر کتابهای خوب خارج از سیستم آموزشی ما قرار دارد. به هر حال من هم اگر جزوه استاد آمار را خوانده بودم هیچوقت نمیتوانستم به آن سوال جواب دهم و انتهای ترم هم لطف استاد شامل حال من نمیشد.
روابط حرفهای داشته باشید. خیلی از دانشجویان، کارکنان و افراد مدعو دانشگاه انسانهای درجه یکی هستند و ارتباط با آنها در آینده به شما کمک خواهد کرد. با اساتید بدردبخور ارتباط داشته باشید. احتمالا خودتان متوجه خواهید شد که برخی اگر استاد نمیشدند حتی نگهبان هم نمیتوانستند بشوند. از نظر من دو استاد میتواند بدردبخور باشد. یکی آنکه در صنعت فعال است و ارتباط خوبی با رویدادها و سازمانهای مرتبط با رشته شما دارد. دوم آنکه از لحاظ پژوهشی قوی است و یک محقق درجه یک است که راه و چاه را میتواند نشان دهد البته این دومی در ارشد به بالا مهم میشود. این به معنی بیاحترامی به اساتید دیگر نمیباشد.
با استاد خود زیادی کل کل نکنید. انرژی خوبتان را بیخود هدر ندهید. هیچوقت استاد جلوی بقیه قبول نخواهد کرد که حرف شما درست است و دست آخر هم با شما لج میکند. در این شرایط فقط به حال بد سیستم آموزشی بخندید و بعدا به عنوان خاطره تعریف کنید. مثل کاری که الان من میخواهم بکنم. در یکی از کلاسهای تحصیلات تکمیلی موضوع swot بود. این تحلیل برای به دست آوردن نقاط ضعف، قوت و فرصتها و تهدیدهاست. در میان بحث استاد گفت s مخفف strong هست. من را بگویی چشمهایم گرد شده بود که این بنده خدا چه میگوید. یک سقلمه به بغل دستیم زدم که این چه میگوید.
گفت راست میگوید دیگر در مقطع قبلی هم همین را به ما گفتند. گفتم یعنی یک کتابی، سایتی چیزی نگاه نکردی که بفهمی اشتباه است. گفت نه بابا درست است مگر میشود استاد اشتباه کند. گفتم یک کمی میشود به کلمات دقت کنی. Weakness, opportunity, threat, و حالا این وسط یهو strong, به نظرت میشود همه کلمات اسم باشند بعد یهو یک صفت بیاد بیرون. گفت خب میشود. گفتم پس تا به خودم آسیبی نزدم محبت بکن یک سرچ در اینترنت بکن. سرچ کرد و دید واژه strength هست. بعد گفت شاید تلفظش شبیه strong باشد. آن لحظه مکث کردم و نفس عمیقی کشیدم :) البته کل کل کردن با بیان محترمانه موضوعی خیلی متفاوت است.
روابط احساسی در محیط دانشگاه هم راستش به من ربطی ندارد و به خودتان مربوط میشود. اما من عمیقا به این جمله باور دارم که رابطه داشتن و رابطه نداشتن هر دو بد است اما دردسرهای رابطه داشتن خیلی بیشتر است.
برچسب دکتر و مهندس و اینجور چیزها را بیخیال شوید. دانشگاه یک ابزاری است که میتواند بدرد ما بخورد و میتواند به درد ما نخورد مثل خیلی چیزهای دیگر زندگی. ولی در کل دانشگاه میتواند مفید باشد اگر فقط مدرک و جزوه و نمره برایت مهم نباشد. در پایان دعوتتان میکنم کلیپ پیام دکتر فیروز نادری برای فارغ التحصیلان هوافضا شریف را ببینید چون برای شما هم واقعا خیلی مفید خواهد بود. در کنارش دیدن صحبتهای ایشان در جمع محققان ناسا هم خوب است.
ممنون ازتون
توصیه هاتون واقعا خوب بود