۱۸ مطلب با موضوع «تفکرات» ثبت شده است.

دوستی را میشناسم که به خانه اش سپرده است که دکتر صدایش بزنند، هر کس این کار را نکند برای او بی احترامی محسوب میشود. شخص دیگری را میشناسم که می گوید هر کس مرا دکتر صدا بزند احساس میکنم دارد مرا مسخره میکند چون اگر کسی معنای دکتر را نفهمد اما من معنیش را به خوبی می دانم. این تفاوت می تواند ناشی از محیط فرد، دغدغه و شخصیت و ... باشد اما به شخصه ترجیح میدهم ادمها از پشت پسوند و پیشوندها بیرون بیایند و خودشان باشند. شاید یکی از دلایلی که برای پیتر دراکر، فراتر از علمش برایم قابل احترام است به همین مسئله برگردد که این موضوع برایش مهم نبوده است و حتی از شنیدن این پیشوندها ناراحت می شده است. فکر میکنم قبلا گفته ام که در کشور ما اکثرا ادامه تحصیل انسانها را ادمهای بهتری نمیکند، انها را انسانهای بالاتری میکند که بروند و از دید بالا به دیگران نگاه کنند البته شاید بیان صحیح این جمله بدین شکل باشد که دانش، انسان خوب را خوبتر میکند و انسان عوضی را عوضی تر.

نمیخواهم زیاد نق بزنم ولی برخی موقعها انسان رفتارهایی از افراد تحصیل کرده میبیند که انگار شخص همه سختی ها و زخمهای این راه را تحمل کرده است تا حالا که به جایگاهی رسیده آن زخمها را بر دیگران وارد کند. یادم هست که در اتاق یکی از دوستان حضور داشتم و در زمان کلاس و  تدریسش گفت خب من بروم پدر این دانشجویان را دربیاورم. جالب بود که قبل از کلاسش از این می نالید که برای دولت، مردم  مهم نیست. خب شما به نسبت جایگاهتان، افراد زیر دستتان برایتان مهم است.

یک موردی که من جدیدا بسیار با آن روبه رو می شوم این هست که آدم ها کمتر دنبال این هستند که مثلا تغییر کنند، بیشتر دوست دارند احساس یک کار به آنها منتقل شود. مثلا دوست دارند احساس ورزش کنند برای همین تعداد زیادی از افراد را می بینید که هدفون در گوش با اهنگ، ساک به دست، با کفش اسپورت، قمقمه آب، اسپری خوشبو کننده پا به باشگاه بدنسازی می گذارند اصلا برایشان مهم نیست که چقدر کالری می سوزانند یا این عمل برای سلامتی آنها خوب است یا خیر؛ بیشتر دوست دارند این احساس را به همراه داشته باشند. حالا هر چیزی که این احساس را تشدید کند برای آنها به اولویت انجام تبدیل می شود. در موارد بسیاری این احساس وجود دارد مثلا ادمها می خواهند زندگیشان را بهتر کنند، می روند در فلان سمینار شرکت میکنند ولی تغییری ندارند برای اینکه آنها فقط برای احساس آمده اند و خب خیلی عجیب نیست که اهنگ و کلیپ انگیزشی اینقدر محبوب است چرا که این احساس را به سرحد خود می رساند.

وقتی بگویی اوقات فراغت یک علم در جهان است همه با تعجب نگاه می کنند ولی بحث این است چند نفر می توانند فقط این واژه را تعریف کنند. امیدوارم ان را با زمان ازاد اشتباه نگیرید، امیدوارم بدانید که اگر در حال ورزش می باشید الزاما در حال اوقات فراغت نیستید.به شخصه فکر می کنم علم مهمی است چرا که انسان ها در فراغت است که می توانند حالشان را خوب کنند. شما یک زمان دارید که در حال تحصیل، کار، خانواده و ... هستید و این زمان را همه ادمها تقریبا می گذارند اما زمانی که در واقع تفاوت ها را بین افراد رقم میزند فراغت شماست.

میخواهم یکی از ویژگی های اوقات فراغت را معرفی کنم که ان ازادی انتخاب است. این ویژگی به این موضوع اشاره دارد که اگر در خانه هستید و فقط گزینه نگاه کردن تلویزیون را دارید و شما هم تلویزیون را روشن می کنید و عمل کانال سورفینگ را انجام می دهید در حال گذران اوقات فراغت نیستید. در پستهای بعدی بیشتر راجع به ان صحبت خواهم کرد.
واژه جالبی است که تازه یاد گرفته ام. معنی ان چیست؟ وقتی انسان گرفتار غرور می‌شود و تصور می‌کند همه چیز را می‌داند، انعطاف ندارد و حاضر نیست چیزی را یاد بگیرد! >این واژه را اولین بار که مفهوم و معنیش را درک کردم برایم خیلی اشنا بود انگار انسان های با این مدل را زیاد دیده بودم. زیاد نمیخواهم بنویسم فقط یک کلام در مورد افراد عام جامعه نمی گویم ولی هر کس فکر کند چقدر انسان متخصص یا استاد دانشگاه و ... را با این خصوصیت می شناسد. خاصیت اصلی مدرک دکتری در حال حاضر اعطای با افتخار این خصوصیت به افرادی است که این دوره را پشت سر می گذارند. البته افراد موثر و با اراده در هر صنف و حرفه ای پیدا می شوند هر چند تعدادشان کم باشد(این را گفتم که کمی اوضاع را فقط ارام کرده باشم).

دوباره عید شد و من چرتکه به دست، اتفاقات سال گذشته را نگاه می کنم. بعضی عادت‌های خوب پیدا کرده‌ام بعضی نق زدن‌های تلخ، آدم‌هایی که رابطه‌ام با آن‌ها در حال قطع شدن است و آدم‌های جدیدی که خوشحالم بابت آشنا شدن با آن‌ها در سال قبل.

شکست‌ها، موفقیت‌ها، جان کندن‌ها، تلاش‌ها، اهمال کاری‌ها، رسیدن و نرسیدن‌ها و همه و همه.....

خوشحالم که  در بهار می‌توانم رنگ مورد علاقه ام سبز را بیشتر ببینم. خوشحالم برای حال دل خوب آدم‌ها، خوشحالم این چند روز خیلیا با وجود مشکلاتشون حالشون خوب میشه. خوشحالم برای دیدن دوباره بعضی دوستان و آشنایان، خوشحالم از دور ریختن کینه‌‌ها و دل تکونی‌ها.

خوشحالم برای آرزوهای خوبی که مردم برای خودشان و دیگران می‌کنند اما یه نکته ای رو نباید غافل شد
قبل از اینکه بخواهید ارزو کنید یادتون باشه اتفاقات بزرگ در یک سال تلاش به وجود نمیاد پس به تناسب تلاشتون و بازه زمانی آرزو کنید.

عید نوروز، برای من عید ویژه ای است. عیدی است که تقریبا حال دل اکثر مردم را خوب می کند اما همیشه با دو مشکل در این عید روبه رو هستم.مورد اول بوس یا ماچ یا هر اسم دیگر. نمیدانم هیچوقت ارتباطی با این پدیده قدیمی نگرفته ام البته نوع بوس بعضی از دوستان که به نقلی ماچ آبدار نامیده می شود هم در بوجود امدن انزجار بیشتر دخالت دارد ولی بهرحال عید نوروز به نوعی مجبور هستیم این رخداد را تحمل کنیم چون ممانعت با این کار، بی احترامی تعبیر می شود.اما مورد دوم پیام های کپی شده است. خیلی خوب است که به هم چه با تماس چه حضوری و چه پیامکی تبریک بگوییم ولی پیام بی روحی که کپی پیست می شود برای همه را به شخصه نمیپسندم. نقل خاطره جالبی از گذشته یا تبریک ساده حتی که متوجه شوم این پیام برای من ارسال شده را خیلی می پسندم.

ارزوی بهترینا و مهمتر از همه سلامتی و حال دل خوب برای همه مردم جهان دارم و امید به اینکه با تلاش افراد، ارزوها در حد ارزو باقی نمانند.

در کشور ما و فرهنگ ما نگاه کوتاه مدت و  فرصت طلبانه رایج بوده است و در حال حاضر رایج‌تر هم شده است. وقتی راننده تاکسی قیمت 1500 را بخاطر نیاز شدید مسافر به تاکسی 3000 می گیرد، به نظرتان این فرد اگر به جایگاه بالایی برسد در فرصتهای تصمیم‌گیری بالا چکار می‌کند؟ در دانشگاه یک رویداد ورزشی که برگزار می شود انواع و اقسام سوء استفاده‌ها را می بینیم. از طولانی کردن رویداد توسط عوامل اجرایی برای دریافت پول بیشتر تا فاکتور کردن دوبل تغذیه‌ای که برای شرکت کنندگان فراهم شده است.

وقتی در مکان آکادمیک این اتفاق ها می‌افتد چه انتظاری از دیگر نهادهای ورزشی می‌توان داشت. وقتی اساتید یک دانشگاه بخاطر استاد راهنما شدن از هزار حیله استفاده می‌کنند صحبت از وجود گرگ در جامعه شبیه یک لطیفه است. واقعیت این است در فرهنگ ما منفعت طلبی ریشه دار شده است. فردی که تا دیروز با استادی مشکل داشت، امروز بخاطر نمره بالای استاد او را فردی دقیق و محترم می شمارد.

فردی که تا دیروز سیستم را قبول داشت امروز بخاطر جلوگیری سیستم از ادامه فعالیتش تبدیل به دشمن سیستم می‌شود. اکثر نق زدن ما از اجتماع و دولت برای درست شدن نیست بلکه درد ما این است که چرا ما در جایگاهی نیستیم تا بتوانیم ما از فرصت‌ها استفاده کنیم. مانند انسانی که قبل از مسئولیت، دائم به سیستم نقد وارد می کرد اما بعد از  مسئولیت در سیستم، به ساکت‌ترین انسان روی زمین تبدیل شده است.

نمی‌دانم تا به حال برای شما هم اتفاق افتاده است یا نه اما برای من به کرات اتفاق افتاده است، افرادی در نگاه اول یا برخورد اول بسیار دوست داشتنی و قابل احترام هستند ولی به میزانی که ارتباطت با فرد بیشتر می‌شود به همان اندازه متوجه می‌شوی آن فرد، فقط برای یکبار دیدن خوب است.

مثلا در مصاحبه استخدامی یکی از مدیران خیلی خوب برخورد می‌کند و از تو خیلی محترمانه سوال می‌پرسد و تو در ذهنت می‌گویی من اگر استخدام شدم بیشترین همکاری را با این مدیر خواهم داشت. وقتی استخدام شدی به مرور متوجه می‌شوی تحمل ان فرد به عنوان همکار چقدر سخت است و اخلاقهای بخصوصی دارد که مانع رشد و شکل‌گیری همکاری مناسب تو می‌شود. نکته جالب اینجاست برخی اوقات عکس این موضوع هم صادق است یعنی از فرد مصاحبه گری بخاطر برخورد اول و سوالات تندش به شدت ناراحت می‌شوی و در ذهنت از او فرد منزجر کننده‌ای می‌سازی اما با شروع همکاری متوجه روحیه خوب او می‌شوی و انقدر علاقمند به مهربانی و ویژگی‌های رفتاری خوب او می‌شوی که باورت نمی‌شود از او در روز مصاحبه حس بدی گرفته بودی.

بخشی از این موضوع به علاقه ما به سیاه و سفید دیدن آدم‌ها، به صفر و صدی نگاه کردن به انسان‌ها برمی‌گردد. ما دوست داریم آدم‌ها را یا خوب ببینیم یا بد، یا زرنگ ببینیم یا تنبل، یا خوش اخلاق ببینیم یا بداخلاق. خب هر آدمی یک سری رفتارهای خوب و بد دارد. این بستگی به ما دارد که به چه رفتارهایی وزن زیادی می‌دهیم و چه رفتارهایی برای ما مهم هستند. مثلا در یک مصاحبه کوتاه برای ما احساس راحتی و احترام در جلسه بسیار مهم است و هر کسی این دو مورد را برای ما فراهم کند از نظر ما انسان خوبی است اما بعد از مصاحبه و در شغل برای ما رشد خود و شرکت مهم است و هر کسی که بیشترین کمک را به ما در این زمینه کند، آدم خوبی است.

موضوع بعدی به علاقه ما به اساطیر و قهرمانان برمی‌گردد. ما دوست داریم در دنیای واقعی هم مثل فیلم‌ها و داستان‌ها افرادی ببینیم که همه چیز تمام هستند. افرادی که همه چیزهای خوب در آنها جمع شده است. برای اینکه این دید از بین نرود ما یک راه بیشتر نداریم و اینکه در انزوا و دور از فرد زندگی کنیم تا یک وقت توهماتمان نقش بر زمین نشود.

زمان بهترین قاضی است. برای شناخت آدم ها فقط کافی است به او اجازه دهید. زمان نه خطا دارد نه سوگیری خاصی فقط هنر خاصی دارد که با چراغ قوه، ابعاد شخصیتی که شما ندیده بودید را به شما نشان می‌دهد به شرط  اینکه شما هم بیننده و شنونده خوبی باشید.