برای من زیاد پیش میآید که در هنگام خواندن کتاب یا دیدن فیلم یک کلمه جدید خودنمایی کند و بعد آن کلمه در زندگی واقعی به طرق مختلف سعی کند خود را نشان دهد. یکی از این کلمهها pyrrhic victory بود. یادم هست اولین کاری که کردم این بود که دیکشنری پویا را از کنار میز برداشتم و دنبال معنیش گشتم. به این معنی رسیدم برد برابر با باخت. در دیکشنریهای دیگر هم سرچ کردم و به این معانی رسیدم: پیروزی بدون فایده، پیروزی همراه با تلفات و خسارات زیاد، کسب پیروزی به قیمت و هزینهای که نمیارزد.
اواخر تیر بود و من سرمست از اینکه توانستهام کمر دو پروژهای که فشار زیادی وارد میکرد را خم کنم. دیگر آن چیز ترسناک روزهای گذشته نبودند و نگاه به آنها حتی برایم حس خوشایندی هم داشت. داشتم برنامهریزی میکردم که کمی به کارهایی که دوست دارم بپردازم که تلفنم زنگ خورد. مثل اکثر اوقات پیش شماره تهران. به شماره نگاه کردم و امیدوار بودم موضوع یا کار جدیدی پیش نیاید. به پیامهای تبلیغاتی هم آن لحظه میتوانم بگویم راضی بودم. از دانشگاه بود؛ گفتند که کلاس تو برای ترم تابستان پر شده و از 26 تیر هم کلاسها شروع میشود.