همه ما بخشی از زندگی خود را دوست نداریم، بخشی از افراد موجود زندگی خود را دوست نداریم، بخشی از اطلاعات ذهن خود را دوست نداریم، بخشی از کارهای خود را دوست نداریم اما این بخشها قابل حذف نیستند و همراه ما ظاهرا باید باقی بمانند. به قول معروف کار که نشد ندارد اما در صورت حذف، ما به خود هم ضربه میزنیم.
مثل شکستهای ما در زندگی که اصلا اطلاعات خوشایندی نیست که بخواهیم آن را مرور کنیم اما فراموشی آن باعث میشود دوباره آن خطاها را تکرار کنیم. من برخی کارهای حال حاضر خودم را دوست ندارم و میدانم در آینده هم برخی کارها وجود دارند که آنها را دوست نخواهم داشت ولی باید انجام دهم چرا؟
به خاطر اینکه هیچوقت در زندگی همه چیز بر وفق مراد انسان نیست. مثلا شما یک ایده دارید که به آن خیلی علاقه دارید اما به جذب سرمایه گذار برای ایده خود علاقه ندارید ولی به خاطر هزینه مجبورید این کار را انجام دهید. شما دوست دارید یک محصول تولید کنید تا مشکلی در جامعه را برطرف کنید، بسیار به این کار علاقه دارید اما وقتی وارد آن میشوید متوجه وجود کارهای اجرایی بسیاری در عمل میشوید که شما هیچ علاقه ای به انجام آن ندارید ولی اگر میخواهید آن مشکل را حل کنید نیاز است کارهای عملی آن را هم بپذیرید.
مجید حسینی نژاد موسس شرکت علی بابا بیان میکرد من شکستهای زیادی داشته ام اما چیزی که خیلی خوب انجام میدادم این بود که به آن فکر میکردم و آن را خوب بازنگری میکردم و با این کار، اشتباه را تبدیل به تجربه میکردم.