۱۵ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است.

چند جمله خوب از کتاب قله و دره ها از اسپنسر جانسون:

قله ها و دره ها به یکدیگر پیوسته هستند.
اشتباه امروز شما در دوران خوب دوران بد فردای شما را می‌سازد.
و رفتار خردمندانه شما در دوران بد امروز دوران خوب فردای شما را میسازد. باورها و عملکرد خود، قله ها و دره های شخصی خود را کنترل کنید.

هنگامی که شما انتخاب می‌کنید که چیزها را متفاوت ببینید، مسیرهای تازهای در خارج از دره پدیدار می‌شوند.

در بین قله ها همیشه دره ها وجود دارند.
عامل تعیین کننده در دیر یا زود رسیدن به قله بعدی همانا چگونگی مدیریت دره‌تان است.

کار اصلی مغز پیشرفت ما نیست، کار اصلی مغز متاسفانه حفظ حالت موجود است. قسمت ناخودآگاه مغز ما تمام تلاش خود را می کند که ما همیشه در شرایط فعلی باشیم و پیشرفتی نکنیم.

مغز ما بسیار کم مصرف است و از روش هایی استفاده می کند که همواره این مصرف را پایین نگه دارد. بنابراین تلاش می کند که هر رفتاری را به صورت یک عادت در بیاورد تا بتواند از روی آن الگوی مشخص در حالت ناخودآگاه حرکت کند. مثل رانندگی کردن که در ابتدا مغز انرژی بسیار زیادی را صرف آن می کند اما مغز تمام تلاش خود را می کند که این فعالیت را به صورت یک عادت ناخودآگاه در خود ذخیره کند و بخاطر همین امر ما پس از مدتی بدون فکر کردن و به صورت کاملا ناخودآگاه رانندگی می کنیم و اصلا خسته نمی شویم.

اتفاقات جدید مصرف مغز را بالا می برد و از همین رو تمام تلاش مغز حفظ حالت موجود به هر طریقی است. به فعالیتهای عادت وار خود فکر کنید و نگاهی به زمان حضور در شبکه های اجتماعی افراد بیندازید.

برگرفته شده از کتاب جواشیم دپوسادا

زمان نمایشگاه کتاب نزدیک است و بخاطر همین حس کردم بد نیست جملاتی از آرتور شوپنهاور درباره کتابخوانی نقل کنم. شوپنهاور از جمله فیلسوفانی است که حرفهایش برای عامه مردم قابل درک است و شاید این موضوع باعث وجه تمایز او با بسیاری از فیلسوفانی است که انگار برای خودشان حرف زده‌اند تا برای جامعه‌شان.

هنر نخواندن هنری است بس مهم و آن روی نیاوردن به کتاب‌هایی است که در هر زمان اقبال عظیم عامه را به خود برمی انگیزد. وقتی رساله ای سیاسی و مذهبی یا داستان و شعری سروصدای زیادی برانگیخت به یاد بیاورید که  برای ابلهان نوشته شده اند به خاطر همین خواننده فراوان پیدا می‌کنند! هدف بسیاری از کتاب‌ها استخراج چند درهمی از جیب عامه است و برای حصول این مقصود، مولف و ناشر و منتقد با هم دست به یکی کرده‌اند.

این کتاب‌ها تنها به هدف کسب پول و شهرت تالیف شده‌اند نه فقط بی فایده‌اند بلکه زیان‌آور نیز هستند. هرگز نمی‌توان کتاب‌های مزخرف را خواند و به مطالعه کتاب‌های عالی نیز پرداخت. شرط خواندن کتاب‌های خوب، نخواندن کتاب‌های بد است زیرا زندگی کوتاه است و فرصت و توان محدود. خرید کتاب چیز خوبی است اگر زمان مطالعه ان را هم بتوان خرید. اینکه شخصی بخواهد هر چه را می‌خواند حفظ کند مثل این است که سعی کند هر چه را می‌خورد در معده نگه دارد.

برای اینکه این مطلب ترویج نخواندن کتاب هم نشود با اجازه جناب شوپنهاور این را بگویم که کتاب های مهم را باید دو مرتبه و یا حتی چندمرتبه خواند به این دلیل که مطلب در مرتبه دوم به کمال فهم می‌رسد. به خاطر داشته باشید کسی با خواندن کتاب گاو بنفش ست گادین چیز زیادی از بازاریابی درک نخواهد کرد. محتوای جذاب خوب است اما برای عام نه برای کسی که می‌خواهد موضوعی را عمیقا درک کند.

داستان معروف مرد ماهیگیر.

مردی برای تهیه شام به ماهیگیری می رفت. فردی که ماهیگیری او را مشاهده می کرد متوجه شد هر وقت ماهیگیر یک ماهی بزرگ می گیرد، ان را به اب باز می گرداند و هر وقت ماهی کوچک می گیرد، ان را نگه می دارد. به سمت مرد رفت و از ماهیگیر دلیل کارش را جویا شد. ماهیگیر پاسخ داد: خیلی ساده است چون ماهی تابه من کوچک است. در روش قیاسی افراد و سازمانها از پیدا کردن راه حل های جدیدی که می تواند مشکلات بزرگ را به خوبی مشکلات کوچک حل کند اغماض می کنند و بر حل مشکل کوچک خود متمرکز می شوند اما در روش استقرایی فرد یا سازمان ابتدا راه حل های جدید را در نظر می گیرند و سعی می کنند مشکلاتی را پیدا کند که این راه حل ها می توانند انها را حل کند. بنابراین اگر مرد ماهیگیر بر کوچکی ماهی تابه تمرکز نمیکرد، می توانست ماهی های بزرگتری را به خانه خود ببرد و مقداری از ان را بفروشد و یا به همسایه گرسنه اش بدهد و یا مقداری از ان را برای روزهای اینده منجمد کند. برگرفته شده از کتاب مدلهای کسب و کار آلن آفوا

دیروز در تکمیل تحقیقی دوباره به موضوع آشنایی برخوردم تناقض استاکدیل. اولین بار فکر می‌کنم در کتاب بهتر از خوب "جیم کالینز" بود که  با آن مواجه شدم. داستان دریا سالاری که بعد از هشت سال  از اردوگاه زندانیان جنگ ویتنام آزاد شد. استاکدیل می‌گوید که هیچوقت نسبت به پایان ماجرا تردید نداشتم نه تنها مطمئن بودم آزاد می‌شوم بلکه می‌دانستم پیروزی نهایی با من است.

دقت کنید او بیش از 20 بار شکنجه شد و از حقوق یک زندانی هم محروم بود.بعد در جواب سوال چه کسی نتوانست آن شرایط زندان را تحمل کند جواب داد خوشبین ها!!! همان‌هایی که فکر می‌کردند جشن میلاد مسیح آزاد می‌شوند و سال نو می‌شد و آزاد نمی‌شدند. بعد می‌گفتند در عید پاک آزاد می‌شویم، عید پاک هم می‌گذشت و آزاد نمی‌شدند. بعد نوبت روز شکرگذاری می‌رسید، آن هم می‌آمد و می‌رفت و خبری از آزادی نبود.

استاکدیل می‌گوید نباید نسبت به عاقبت خود تردید کنی وگرنه می‌بازی و باید جرأت داشته باشی و با واقعیت هر چند تلخ و ناگوار روبه‌رو شوی. همه ما در گذر عمر با حقایق تلخ و حوادث کمرشکنی روبه رو می‌شویم. شاید بیماری، جراحت، تصادف و از دست دادن عزیزان یا شغل خود باشد. نکته‌ای که وجود دارد بودن یا نبودن در سختی نیست بلکه روش برخورد با این واقعیات تلخ است. در واقع تناقض استاکدیل بیان می‌کند به پایان خوش ماجرا ایمان داشته باش در عین حال با وقایع تلخ زندگی هم باید روبه‌رو شوی.

داستان این است که نمی‌توانی موفق شوی وقتی هیچ خونی از دماغت بیرون نیامده، وقتی شلوارت یکبار کثیف نشده، بدون یکبار زمین خوردن نمی‌توانی موفق شوی. تقریبا اکثر شرکت‌های موفق همزمان و بطور منظم با بیشتر حقایق ناگوار وضع موجود جامعه‌شان روبه‌رو می‌شوند. شکست می‌خورند و یاد می‌گیرند و می‌دانند روزی موفق می‌شوند شاید دیر اما حتمی.

این مختص شرکت‌ها نیست خیلی از افراد بزرگ جهانمان شرایط بسیار بدی را در زندگی تجربه کرده‌اند اما به آینده خوب خود شک نکردند. سعی می‌کنم هر تحقیقی انجام دادم بخش جالبی از آن را به اشتراک بگذارم توصیه استاکدیل را فراموش نکنید در جشن میلاد مسیح آزاد نمی‌شویم پس مقاومت کن. راستی کتاب بهتر از خوب برای هر کسی و هر وضعیت و هر شغلی جالب است. خواندنش را توصیه می‌کنم.