۱۵ مطلب با موضوع «زندگی بهتر» ثبت شده است.

برای فهمیدن یک مفهوم برخی اوقات ما از مفاهیم موازی استفاده می‌کنیم مثلا در یکی از نوشته‌هایم در مورد مدیریت گلف است، نوشته‌ام. خب خیلی هم  به جا انداختن بحث برای افراد دیگر کمک هم می‌کند. اما بحث مهمی که به نظرم هر کدام از ما باید به آن جدی توجه کنیم و ساعتی را برای تفکر درباره موضوع بگذاریم این است که استعاره ما در زندگی چه می‌تواند باشد.

مثلا برخی افراد می‌گویند زندگی دار مکافات است و هر عملی انجام دهی گریبان تو را نگیرد، گریبان فرزندت را در زندگی خواهد گرفت.

برخی می‌گویند زندگی بازی است و باید بیذیری که یک روز شکست می‌خوری و یک روز می‌بری.

برخی دیگر می‌گویند زندگی تلخ است و پر از اتفاقات بد است که تو باید آن‌ها را تحمل کنی و دوام بیاوری.

افراد دیگری می‌گویند زندگی زیباست به خاطر اینکه زندگی پر از اتفاقات خوب است و پر از انسان‌هایی است که دوستشان داریم.

افراد دیگری هم هستند که می‌گویند زندگی معلم است و پر از چیزهایی است که می‌توان یاد گرفت و تجربه کرد، فقط باید شاگرد خوبی باشی.

برخی می‌گویند زندگی مثل شبکه‌های اجتماعی است شما نمی‌توانید پست‌ها و فعالیت‌های دیگران را کنترل کنید اما می‌توانید آن‌ها را دنبال کنید یا از دنبال کردن آن‌ها انصراف دهید.

برخی اوقات فکر می‌کنم استعاره زندگی افراد موفق چه بوده است؟ خب استعاره برای هر کدام از آن‌ها متمایز بوده است. استعاره برای هر کدام از ما هم متفاوت است. چه استعاره‌ای برای هر انسان مناسب است؟ استعاره‌ای که هر فرد را بتواند انسان بهتری کند. استعاره‌ای که ویژگی‌های بهتری در ما به وجود بیاورد. استعاره‌ای که ما را ارزشمندتر کند. اما بحث آخر این است که هر فرد خودش باید استعاره خودش را پیدا کند و فرد دیگری نمی‌تواند در این موضوع به او کمک کند. در میان شلوغی‌های زندگی گاهی باید فکر کرد که استعاره من در زندگی چیست؟

استعاره

پست آخر کانال تلگرامی دکتر رنانی مرا بسیار به فکر فرو برد. او از امید گفت، از اینکه کمتر کسی به اندازه او امیدوار است. در جواب چرایی امیدوار دانستن خود بیان کرده  که هر کاری را شروع می‌کنم اگر به نتیجه نرسد، دست از کنشگری برنمی‌دارم و می‌روم سراغ اقدام بعدی. اگر گفتگو با مقامات بی‌فایده بود می‌روم سراغ فضای عمومی، اگر آن هم اثری نداشت می‌روم سراغ متخصصان و نخبگان دانشگاهی، اگر باز هم نتیجه نداشت می‌روم سراغ نهادهای مدنی، اگر این هم نشد باز می‌گردم به نوشتن کتاب و فعالیت آکادمیک و همینطور در صورت نتیجه نگرفتن حرکت به سمت اقدام بعدی.

ایشان از فضای اجتماعی که باعث تخریب امید اجتماعی در کشور شده است صحبت کرد. همه می‌نالند و از فعالیت‌های ضد امید و ضد توسعه پر شده است. در بخش دیگری از صحبت‌هایش بیان کرده است که اطلاعات زمانی ارزشمند است که فرد بتواند آن را تحلیل کند وگرنه اطلاعات اضافی سرگردانی و پریشانی و ناتوانی در تصمیم را به بار می‌آورد. در واقع هر چه مغز در معرض اطلاعات زیادتر قرار می‌گیرد ظرفیتش برای تحلیل کاهش می‌یابد. جامعه ما تقریبا همه آنچه را باید از فساد و ناکارآمدی و بی‌عدالتی نظام کنونی بداند، می‌داند و همه آنچه که باید گفته شده است. گفتن بیش از این فقط جامعه را فرسوده می‌کند. به هر حال این فشارها و نقدها امید اجتماعی را نابود می‌کند.

ایشان در پایان بیان کرده است که تا زمان بیرون رفتن بیماری نقد از قلمش، فعالیت‌های مجازی خود را متوقف می‌کند. این صحبت‌ها در این مدت بسیار نقد شد. اما به شخصه با بخشی از صحبت در زمینه اطلاعات اضافی بسیار موافقم. گوشی‌های ما پر شده است از کانال‌های تلگرامی مختلف، حتی اگر همه آن‌ها علمی و مفید هم باشد مگر مغز چقدر توانایی دارد که بخواهد آن‌ها را درک کند. بهتر است مغز را خسته نکنیم. یکی از اساتید ارشدم همیشه می‌گفت من سه روز در هفته بیشتر تدریس نمی‌کنم، من با خودم صادقم. مگر من چقدر توانایی و علم دارم که بخواهم وقت دیگران را بگیرم. روزهای دیگر را باید صرف کارهای دیگر کنم یا حرف‌های چرت و پرتی را به هم ببافم و به خرد دانشجویان بدهم.

سکوت ملی و امید ملی

مجوز دادن به یکی از کارهایی تبدیل شده که ما در روزمرگی زیاد به خود می‌دهیم
مجوز عدم خلاقیت، مجوز سختی نکشیدن، مجوز عدم تلاش و عدم مسئولیت پذیری و ....

خیلی از ما وقتی زمان خالی پیدا می‌کنیم فقط به گوشی خود و شبکه‌های اجتماعی آن فکر می‌کنیم. این گرفتن موج سریع تکنولوژی که می‌تواند حسن خوبی باشد تبدیل به عادت به اتلاف وقت در ما شده است. اینقدر این مجوز برای ما عادی شده است که فکر نمی‌کنیم راه‌های جایگزینی هم برای زمان آزاد ما وجود دارد. مجوز اتلاف وقت کردن که چقدر زیاد شده است.

وقتی کتاب یا فایل یا جزوه‌ای را دوست داریم به جای پرداخت هزینه برای آن، در اینترنت بصورت رایگان به دنبال آن می‌گردیم تا بدون پرداختن هزینه‌ای به آن دست یابیم؛ مجوز عدم تلاش. وقتی می‌خواهیم نمره خوبی در امتحان بگیریم بجای تلاش ترجیح می‌دهیم با کمک دوستان کمی درسخوان آن نمره را کسب کنیم. مجوز دزدی کردن به همین راحتی. در زندگی مجوز به خود زیاد می‌دهیم امیدوارم مجوزهایی بدهیم تا آینده از آن مجوز حس و حال خوبی داشته باشیم.

مطلب را با یک سوال ساده اغاز می کنم به نظر شما پختگی بهتر است یا عدم پختگی؟ سوال راحتی بود و شاید به نظر خیلی ها سوال بسیار مسخره ای، چرا که معلوم است که پختگی بهتر است.

چند وقت پیش مصاحبه ای از خانم عراقیان طراح پل طبیعت تهران می دیدم که می گفت متخصصان همیشه محدودیت های کارشان را می بینند و در همان محدودیت ها همیشه فکر می کنند ولی اماتور ها محدودیت های کار را نمی بینند و تا بی نهایت فکر می کنند و ایشان یکی از دلایل موفق شدن طرح خود را اماتور بودن خود می داند. فرق پختگی و عدم پختگی به همین سادگی است. وقتی دیواری در جلوی مسیر یک فرد پخته وجود دارد خب خیلی منطقی کنار می رود و به راه دیگری برای جلو بردن مسیر فکر می کند ولی یک فرد ناپخته خود را به در و دیوار می زند که شاید راهی باشد که بتوان از همین دیوار عبور کرد و بعضی اوقات با خلاقیت خود موفق هم می شود. فرد ناپخته محدودیت نمی شناسد. پس قدر عدم پختگی خود را باید بدانیم و حواسمان باشد به راحتی از دستش ندهیم.

ولی این را هم بدانیم که ترکیبی از پختگی و عدم پختگی باعث موفقیت می شود و نه دید سیاه داشته باشید و نه سفید و به دید خاکستری به این دو مقوله نگاه کنید. پختگی هم نیاز است تا ما انرژی خود را در جای بیخود هدر ندهیم. نیاز است تا ما تصمیمات اشتباه را دوباره نگیریم. نیاز است تا ما از تجربیات دیگران درس بگیریم. پختگی نیاز است همان قدر که عدم پختگی نیاز است. امیدوارم از هر کدام در جای خود بهترین استفاده را کنید

گاهی در مدارس ابتدایی و کودکستان ها می بینم که والدین با اصرار از معلم بچهایشان می خواهند که بازی هایی برای بچهایشان در نظر بگیرند که باعث باهوش تر شدن انها شود. نمی خواهم نفی کنم و بگویم این کار اشتباه است اما هدف اول بازی باید خود بازی باشد نه چیزهای دیگر. بازی برای لذت بردن کودکان است. حالا کودک می تواند هم لذت ببرد هم باهوش شود هم مهارتهایش بهبود یابد ولی به هیچ وجه به نظرم قابل توجیه نیست که بازی و لذت فدای مسائل دیگر و کم اهمیت تر شود.