بازی ایران و مراکش پایان می یابد. اسکوربورد ورزشگاه پیروزی ایران را نشان می دهد. ناگهان گزارشگر با خوشحالی تمام فریاد میزند فقط در فوتبال است که ما زود به آرزوهایمان می رسیم. در اوج هیجان و سرمست از پیروزی تیم ملی کشورمان این جمله چقدر بهمان می چسبد. اما کمی بعد که هیجانمان فروکش کرد به فکر فرو می رویم که چه جمله دردناکی!!!راستش پربیراه نگفته است فقط در ورزش ما می توانیم با بزرگان دنیا رقابت کنیم. فرصتی داشته باشیم خودی نشان دهیم. اما سوال مهم این است که چرا ما نباید در مولفه های دیگر با بزرگان دنیا رقابت کنیم؟ آیا همانطور که برای ورزشمان مربی کاربلد می اوریم نیاز نیست مدیران کاربلد به کشور بیاوریم تا اجازه خودنمایی در عرصه هایی مثل اقتصاد و ... را برای ما به ارمغان اورند.فرصت کردم و بعد از بازی به خیابان رفتم. انواع ادم ها حضور داشتند. عده ای که فوتبالی شدید بودند و خوشحالعده ای که اصلا نمی دانستند فوتبال چیست>عده ای می گفتند باید مراکش را تشویق کنیم چرا که انها گل زده اندعده ای می گفتند این برد لطف خدا بوده استاما راستش همه در فقط یک چیز مشترک بوده اند و ان هم به دست اوردن فرصتی برای شادی است. راستی چرا ما در سال رویدادی نداریم که مردممان بتوانند بیایند و شاد باشند. خب اگر ایران می باخت مردم ما باید منتظر می ماندند و چشم به اینده تا شاید اتفاقی بیفتد.چند روزی از دومین بردمان در کل ادوار جام جهانی می گذرد. حس رضایت را هنوز هم می توان در چهره مردم دید. راستش بعضی برد را به شانس حواله دادند اما گل به خودی نتیجه فشاری است که یک بازیکن تحت فشار مرتکب ان می شود. بعد از بازی رضا قوچان نژاد برای بازیکن مراکش که دروازه خودی را باز کرده پیغام میگذارد که بلند شو. همیشه صحنه دلداری دادن پیروز به بازنده زیبا است حتی اگر این دلداری حضور فیزیکی در کار نباشد. جالب ترین اتفاق این مسابقه دیدن برای من اما این بود که موفق شدم که بالاخره با یک نفر بدون داد در فوتبال بازی ببینم. فوتبالی ها می دانند که چنین افرادی نادر هستند. معمول تماشای فوتبال این است تو باید داد بزنی، حرصت را خالی کنی، تیم محبوبت را از جلوی تلویزیون مربیگری کنی و انها را راهنمایی کنی ولی خب ظاهرا نسل این موجودات کمیاب هنوز منقرض نشده است
دوباره عید شد و من چرتکه به دست، اتفاقات سال گذشته را نگاه می کنم. بعضی عادتهای خوب پیدا کردهام بعضی نق زدنهای تلخ، آدمهایی که رابطهام با آنها در حال قطع شدن است و آدمهای جدیدی که خوشحالم بابت آشنا شدن با آنها در سال قبل.
شکستها، موفقیتها، جان کندنها، تلاشها، اهمال کاریها، رسیدن و نرسیدنها و همه و همه.....
خوشحالم که در بهار میتوانم رنگ مورد علاقه ام سبز را بیشتر ببینم. خوشحالم برای حال دل خوب آدمها، خوشحالم این چند روز خیلیا با وجود مشکلاتشون حالشون خوب میشه. خوشحالم برای دیدن دوباره بعضی دوستان و آشنایان، خوشحالم از دور ریختن کینهها و دل تکونیها.
خوشحالم برای آرزوهای خوبی که مردم برای خودشان و دیگران میکنند اما یه نکته ای رو نباید غافل شد
قبل از اینکه بخواهید ارزو کنید یادتون باشه اتفاقات بزرگ در یک سال تلاش به وجود نمیاد پس به تناسب تلاشتون و بازه زمانی آرزو کنید.
عید نوروز، برای من عید ویژه ای است. عیدی است که تقریبا حال دل اکثر مردم را خوب می کند اما همیشه با دو مشکل در این عید روبه رو هستم.مورد اول بوس یا ماچ یا هر اسم دیگر. نمیدانم هیچوقت ارتباطی با این پدیده قدیمی نگرفته ام البته نوع بوس بعضی از دوستان که به نقلی ماچ آبدار نامیده می شود هم در بوجود امدن انزجار بیشتر دخالت دارد ولی بهرحال عید نوروز به نوعی مجبور هستیم این رخداد را تحمل کنیم چون ممانعت با این کار، بی احترامی تعبیر می شود.اما مورد دوم پیام های کپی شده است. خیلی خوب است که به هم چه با تماس چه حضوری و چه پیامکی تبریک بگوییم ولی پیام بی روحی که کپی پیست می شود برای همه را به شخصه نمیپسندم. نقل خاطره جالبی از گذشته یا تبریک ساده حتی که متوجه شوم این پیام برای من ارسال شده را خیلی می پسندم.
ارزوی بهترینا و مهمتر از همه سلامتی و حال دل خوب برای همه مردم جهان دارم و امید به اینکه با تلاش افراد، ارزوها در حد ارزو باقی نمانند.