۶ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است.

بودن رنگ در بازاریابی کمی علامت سوال ایجاد می‌کند اما با کمی مطالعه می‌توان متوجه شد که در بازاریابی رنگی به نام سبز وجود دارد. مفهوم بازاریابی سبز با توسعه پایدار در هم آمیخته شده است و سخت می‌توان این دو مفهوم را از هم تفکیک کرد. بازاریابی سبز یعنی بازاریابی محصولات و خدماتی که به محیط زیست آسیب نمی‌رساند و بسیاری اوقات به بهبود آن هم کمک می‌کند.

تعریف بالا مفهوم ساده‌ای است که از بازاریابی سبز ارائه شده است. کمی جدی‌تر اگر بحث را دنبال کنیم به آمیخته بازاریابی می‌رسیم که باید در بازاریابی سبز رعایت شود. در بخش اول آن محصول سبز یعنی محصول و خدمات ما آسیبی به محیط زیست نرساند و به توسعه پایدار هم کمک کند. ما محصولی را تولید می‌کنیم که به کاهش آلودگی و ضایعات کمک کند و قابل بازیافت می‌باشد.

قیمت سبز قیمتی است که باید دارای منطق خاصی برای ارزش‌گذاری باشد. یعنی به میزانی که قیمت تعیین شده است ارزش افزوده وجود داشته باشد و به میزان کارایی و کیفیت محصول یا خدمات، قیمت تعیین شود.

مکان سبز مکانی است که آسیبی به محیط زیست نرساند، مکان سبز شامل دو بخش است: در بخش داخلی مکان سبز باید محیطی باشد که کارکنان احساس آرامش در درون سازمان داشته باشند و محیطی دلنشین برای آنها فراهم شود و بحث ارگونومی تجهیزات رعایت شود. بخش خارجی هم به مکان‌های شرکت اشاره دارد که در جای مناسب و با مکان‌یابی مناسب ایجاد شده باشد و آسیبی برای محیط اطراف، همسایگان و منطقه نداشته باشد.

ترویج سبز به انتقال اطلاعات زیست محیطی که با فعالیت‌های شرکت مرتبط است، اشاره دارد. در ترویج سبز می‌توان سبک زندگی سبز را ترویج کرد و ارتباط محصولات و خدمات شرکت با مسئولیت‌های اجتماعی و محیط زیستی اشاره کرد.

در همه این موارد بحث توسعه پایدار باید رعایت شود. به عنوان مثال در مکان سبز اگر ساختمانی را احداث می‌کنیم که برای بازه زمانی خاصی کاربرد دارد باید این قابلیت را داشته باشد که با تغییر کاربری استفاده‌های دیگری از آن در زمان‌های آینده صورت بگیرد.

سبزشویی (green washing)

سبزشویی به این موضوع اشاره دارد

همیشه به دانشجویان و دوستان کوچکترم گفته‌ام قدر دوران کارشناسی را بدانید. تا می‌توانید از زندگی لذت ببرید که بعد از آن دیگر فرصت‌هایی با آن شکل، چگالی و راحتی برای  لذت بردن وجود ندارد. البته که در سنین بعد هم از زندگی می‌توان لذت برد اما جنس لذت بردن دیگر فرق می‌کند. تفریح بیست سالگی با سی سالگی فرق می‌کند. خیلی چیزهایی که در گذشته برای ما جذاب بوده‌اند اکنون دیگر لذتی ندارند. اگر از لذت زندگی در زمان مناسب خود استفاده نکنید شاید بعدا دیگر فرصتش، حالش و شرایطش مهیا نباشد. البته به نظر من لذت‌های حال حاضرم شیرین‌تر از دوران گذشته است اما به هر حال گاهی انسان دلش برای آن ورژن لذت بردن گذشته هم تنگ می‌شود.

در چند روز گذشته چند فرصت کاری مورد علاقه را رد کردم تا به کارهای فعلی خود ادامه دهم. دلیلش واضح است درآمدش در آن حدی نبود که بتوان رویش حساب کرد و کارهای حاضر را کنار گذاشت ولی خب همچنان برایم آن کارها جذاب و دوست‌داشتنی است و حسرت خوردم در زمان‌های گذشته می‌توانستم در چنین کاری مشارکت کنم اما الان دیگر دوتا دوتا چهارتاهایم اجازه نمی‌دهد ریسک کنم.

الان اجازه ندارم با آدم‌های زیادی دوست شوم، نمی‌دانم در رابطه‌ای وارد شوم که تهش ناکجا آباد است، حتی بخواهم هر کتابی را مطالعه کنم، هر وبلاگی را بخوانم و ... دغدغه‌های امروزم متفاوت شده است. فشار در این هفته به قدری زیاد بود که پیش خودم از شرایط سخت گله کنم و در جستجوی راه حلی برای کم کردن فشارها بگردم.

یک دیالوگ داره مصطفی زمانی که میگه بازی زندگی را باید بلد بود، گاهی اوقات تنها بودن هم باید در این بازی بلد بود، تنها بازی کردن را که بلد باشی دیگه سر تنها نبودنت به هر کسی باج نمیدی.

آره به نظرم بازی زندگی را باید بلد بود، بازی زندگی را که بلد باشی با سختی‌هاش هم کنار میای، ناراحتیهاش را هم  میتونی تحمل کنی، ترفنداش را که بلد باشی دیگه راحت‌تر باهاش کنار میای. اولین قانونش برای من این بوده که توی این بازی صبر باید زیاد داشته باشیم و هر تصمیمی که بگیریم هزینه و بهایی برایمان دارد.

در آخر دعوتتان می‌کنم که حرف‌های استفان چبوسکی درباره زندگی را نوش جان کنید:

خیلی چیزها عوض می‌شوند. خیلی انسانها تغییر می‌کنند. خیلی از دوستانمان ما را ترک می‌کنند.

کسانی که من را می‌شناسند، می‌دانند که خیلی دیر عصبانی می‌شوم اما اگر در این چند سال چند روز را بخواهم انتخاب کنم که خیلی سخت عصبانیت و ناراحتی خود را کنترل کرده‌ام بی‌شک یکی از آنها روز دفاع از پروپوزال رساله بود. به طور کلی ما باید دو بار از پروپوزال خود دفاع کنیم یکبار در گروه خودمان یعنی جایی که اساتید خودمان حضور دارند و یکبار هم در جلسه تحصیلات تکمیلی جایی که رئیس، معاونین و مدیران دانشکده حضور دارند.

داستان این بود از دو هفته پیش یکی از اساتید دانشکده که از دوستان خوبم است من را کنار کشید و گفت که چون فلانی استادت هست بر سر مشکلات گذشته‌ای که با آن استاد دارند دفاع تو را نشانه گرفته‌اند و آنجا می‌خواهند به نوعی تسویه حساب کنند.

به او گفتم مشکلی نیست و من کارم را انجام می‌دهم. شب دفاعم استادم تماس گرفت و مسائل و مشکلاتی را مطرح کرد. به او گفتم ما با کسی دعوایی نداریم، فردا می‌آییم و کارمان را انجام می‌دهیم. دقایقی قبل از دفاع بود که یکی از اساتید به استاد هم‌جناح خود به کنایه گفت می‌دانی که استاد ایشان کیست. من هم با لبخندی به گفتگوی آن دو فرد نگاه می‌کردم.

انسان گاهی اوقات انگار خودش را در جایی از زمان جا گذاشته است. لحظه‌ای که یادآوریش آدم را به نقطه‌ای میخکوب می‌کند. برخی چیزها دکمه فراموشی ندارند فقط دکمه On و Off دارند که آن را روشن نگه داریم یا خاموش کنیم. دوستان خوبی که داشتیم و الان نداریم یا اگر داریم باید به کیلومترها فاصله بینمان فکر کنیم. دوستان مجازی که داشتیم و الان  نداریم یا اگر داریم خیلی وقت است چراغشان را خاموش کرده‌اند و دیگر نمی‌نویسند.

قبلا چقدر زمان وجود داشت تا با هم باشیم اما الان این قدر زمان کم شده و مشغله زیاد شده است که گاهی برای همین چند خط نوشتن در وبلاگ هم باید کلی برنامه‌ریزی کنیم تا برسیم چند خطی بنویسیم. اوضاع فرق کرده است و دیگر مثل گذشته نیست. برخی دوستان هم که مدام از گذشته و بلاگفایی بودن و ... حرف می‌زنند. می‌گویند قبلا ما اینجور بودیم نمی‌دانم وبلاگ‌های بامحتوایی داشتیم که کلمه به کلمه‌اش با طلا نوشته شده بود. نمی‌دانم یک سری چیزها می‌نویسند که انسان را به همه چیز کافر می‌کند و در انتها می‌گویند که بلاگفایی‌ها می‌دانند من چه می‌گویم. مثل داستان کشور خودمان است که الان چیزی برای عرض اندام نداریم و دائم گذشته خود را بر سر این و آن می‌کوبیم و از فلان و بهمان بودنمان حرف می‌زنیم. به هر حال کافی است چند خط از وبلاگ این عزیزان را بخوانی تا بلاگفایی بودن خود را به سرعت انکار کنی. وبلاگشان در واقع داغون که چه عرض کنم، به قول نسل جدید داغان است.

در گذشته وبلاگها کمتر بود و حس خاصی برای وبلاگ داشتن وجود داشت اما همان زمان هم وبلاگ‌های بی‌محتوا وجود داشت که آرشیو آن در گوگل هم موجود است. چیزی که الان بیشتر شده است

پشت هر تلاشی موفقیت است. هر کسی که تلاش می‌کند در نهایت موفق می‌شود. بعد از جام جهانی و گرفتن پنالتی رونالدو بود که سایت‌ها، روزنامه‌ها و تلویزیون و همه جا پر شده بود از اینکه علیرضا بیرانوند سختی کشید و موفق شد. دائم از این صحبت می‌شد او در میدان آزادی می‌خوابید، رفتگری می‌کرد، در پیتزافروشی کار کرد اما در نهایت موفق شد.

راستش اگر چند سال پیش بود من هم همین حرفها را می‌زدم ولی الان دیگر کمی محتاط‌تر شده‌ام. شاید با بیشتر زندگی کردن و دیدن زندگی دیگران، دیگر به خود اجازه نمی‌دهم اینقدر صریح حکم صادر کنم. تلاش خوب است اما نمی‌توانم بگویم پشت هر تلاش و سختی موفقیت است.

علیرضا بیرانوند سختی کشید و موفق شد اما بسیاری از آدم‌ها در میدان آزادی شب‌ها سر کردند و به همان اندازه هم سختی کشیدند و بسیار بیشتر هم استعداد در فوتبال داشتند اما موفق نشدند. 

زندگینامه افراد کارآفرین را خوانده‌اید. افرادی که داستانشان پر از سختی است. نمی‌دانم یکی ظرف می‌شسته، یکی پول غذای خود را نداشته و ... در نهایت بعد از سختی‌ها یکدفعه موفق می‌شوند. خب قبول این انسان‌ها بعد از سختی‌ها موفق شده‌اند اما اگر یک سری به زندان‌ها بزنیم متوجه می‌شویم که یکسری افراد هم خیلی سختی کشیده‌اند و تلاش کرده‌اند اما در نهایت زندگی امانشان نداده و از پس مخارج بر نیامده و الان سر از زندان در آورده‌اند. چرا کسی از این افراد و سختی‌هایشان حرف نمی‌زند.

چیزی که الان فکر می‌کنم درست است این موضوع می‌باشد:

علوم عصب‌شناختی، چگونگی تصمیم‌گیری، خطاهای ذهنی از جمله موضوعاتی هستند که اکثر دوستانم علاقه دارند در وقت آزاد به مطالعه آن بپردازند. علوم شناختی  از آن رشته‌هایی که خواندنش بسیار جذاب به نظر می‌رسد.

حوزه علوم شناختی یا علوم ذهنی نحوه دریافت و استفاده از دانش و اطلاعات را در ذهن افراد بررسی می‌کند. بنا به تعریف هربرت الکساندر سایمون علوم شناختی یعنی مطالعه هوش و نظام‌های هوشمند با توجهی خاص به محاسبه رفتارهای هوشمندانه. این یعنی برای توسعه علوم شناختی ما نیاز به رشته‌های مختلفی مثل هوش مصنوعی، روانشناسی، فلسفه و ... داریم. در این بین سوگیری شناختی (cognitive biases) یکی از موضوعات مورد توجه است که در علوم شناختی به آن پرداخته می‌شود.

سوگیری شناختی (cognitive biases)

همه ما به اقتضای شرایط زندگیمان در معرض قضاوت و تصمیم‌گیری هستیم. خواه دانشجو باشیم یا استاد، خواه مدیر باشیم یا کارمند، خواه ثروتمند باشیم یا فقیر، خواه زن باشیم یا مرد و ... ذهن آدم مستعد بسیاری از انحرافات و سوگیری‌ها است. دانشمندان علوم ذهنی و شناختی به فرآیندهایی که در آن ذهن منحرف می‌شود و به جانبداری از قسمتی از واقعیت می‌پردازد، جهت‌گیری یا سوگیری ذهنی می‌گویند. در واقع خطاهایی هستند که به صورت نظام‌مند منجر به گرایش، باور و نگرشی غلط می‌شوند و در تصمیم‌گیری، استدلال، شناخت  و قضاوت ما تأثیر می‌گذارند.

به باور پژوهشگران، سوگیری ذهن الگویی نظام‌مند دارد که با رشد و تکامل سوگیری‌ها می‌تواند قضاوت نادرست و تفسیر غیرمنطقی از امور جهان داشته باشد. ما با شناخت بهتر جانبداری‌های ذهن خود می‌توانیم تصمیمات، قضاوت‌ها و دانش خود را بهبود ببخشیم. در این بین شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد آنچه خودآگاهی می‌نامیم روایتی بیش نیست. ذهن بهترین روایتی که خوشایند ما است را می‌سازد و ما آن روایت را خودآگاهی می‌پنداریم.

شناخت سوگیری‌های ذهنی چه فایده‌ای دارد؟

1-افزایش توان مدیریت زندگی روزمره

فهم سوگیری‌های شناختی نیازمند تفکر درباره مثال‌های واقعی در زندگی است. مطالعه و تفکر درباره شرایط متفاوتی که ما در آن اسیر ذهن خود می‌شویم به افزایش آگاهی و در نتیجه کنترل بیشتر در زندگی واقعی می‌انجامد. بگذارید از یک مثال واقعی برای روشن کردن قضیه استفاده کنم. وظیفه نفس کشیدن را می‌توان به مغز بسپاریم که بیشتر مواقع همین گونه است. در این حالت ما بدون اینکه متوجه باشیم نفس می‌کشیم. پس تنفس می‌شود پدیده‌ای ناخود آگاه. در عین حال هر لحظه‌ای که اراده کنیم می‌توانیم کنترل تنفس را در دست بگیریم و آن را تبدیل کنیم به پدیده‌ای خود آگاه. در این حالت می‌توانیم سرعتش را کم و زیاد یا آن را کوتاه و بلند کنیم و در یک کلام طعم قدرت اراده را بچشیم. آگاهی بیشتر از سوگیری‌های شناختی می‌تواند بسیاری از تصمیم‌ها، واکنش‌ها و قضاوت‌های ناخود آگاه را به سمت هدایت خودآگاه ببرد. به زبانی دیگر ذهن اسیر ما خواهد بود نه ما اسیر ذهن.

2- بهینه‌سازی فرایند تصمیم‌گیری

هر چه بیشتر درباره خطاهای ذهن بدانیم، کمتر اسیر خطاهایش می‌شویم و روند تصمیم گیری منطقی‌تر می‌شود. به علاوه در هر تصمیم و انتخاب زوایایی بررسی می‌شود که شاید ذهن پیش‌تر آن‌ها را نمی‌دیده است.

3- افزایش درک ارتباط بین نسلی

هر چه بیشتر درباره جانبداری‌های ذهن بدانیم، بهتر می‌توانیم شرایط ذهنی انسان‌ها در موقعیت‌های مختلف را درک کنیم. سن و سال عامل مهمی در شکل‌گیری با رهایی از برخی از سوگیری‌های شناختی‌اند. مثلا برخی سوگیری‌های شناختی با بالا رفتن سن و سال تقویت و برخی به واسطه تجربه کمرنگ می‌شوند. آگاهی در این باب گفتگوی همدلانه و درک بیشتری را در افراد با وجود تفاوت سن فراهم می‌کند.

4- ابزار خودشناسی

سوگیری شناختی همیشه بد نیست. بسیاری از آنان ریشه تکاملی دارند. به بیان دیگر تکامل مغز به گونه‌ای بوده تا با سوگیری شناختی به محاسبه سود و زیان بپردازد و با تشخیص تهدیدها و فرصت ها واکنشی مناسب و سریع نشان دهد. تصمیم‌گیری فرایندی پیچیده و دشوار است. شناخت سوگیری‌های شناختی، درک عملکرد ذهن را افزایش می‌دهد.

5- درک بهتر اخبار و اطلاعات

شناخت جانبداری‌های ذهن به درک بهتر اخبار دریافتی یاری می‌رساند. پیشرفت فناوری و گسترش رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی باعث شده هر روز حجم وسیعی از اخبار و اطلاعات را دریافت کنیم. تشخیص اخبار درست از نادرست و در پیام‌های پنهان نیازمند آگاهی بالاتر از ساز و کارهای ذهنی است. هر چه بیشتر درباره سوگیری‌های شناختی بدانیم، کمتر احتمال دارد در تحلیل اطلاعات دچار خطا شویم و بالطبع احتمال قضاوت و واکنش غلط نیز پایین می‌آید.

6- تقویت آزاداندیشی

تعصب مانع آزاداندیشی است. هر چه بیشتر درباره آن بدانیم کمتر اسیر سوگیری‌های شناختی می‌شویم. رهایی از جانبداری‌های ذهن به تفکر باز می‌انجامد و منجر به تقویت آزاداندیشی نیز می‌شود.

سوگیری لنگر انداختن (Anchoring Effect)

لطفا بدون اینکه از جایی نگاه کنید به این دو سؤال بیندیشید: به نظر شما جمعیت آرژانتین از ۶۴ میلیون نفر بیشتر است یا کمتر؟ بسیار خب، حالا حدس می‌زنید حدودا چند نفر در آرژانتین زندگی می‌کنند؟ لطفا پاسخ را پیش خودتان نگه دارید. لنگر انداختن