۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است.

چند باری خواستم اینجا درباره تولد و داستان‌هایش بنویسم اما اینقدر به نظرم موضوع مهمی نیامد که بخواهیم راجبش حرف بزنیم. به هر حال تجربه نشان داده هر موضوعی حداقل ارزش یک بار صحبت کردن دارد.

از اینجا شروع کنم که خانواده‌ام روزی تصمیم گرفتند که شهریور در شناسنامه‌ام ثبت شود تا یک سال از زندگی جلو بیفتم و زودتر به درس و تحصیل بپردازم. البته در ادامه هم چند رخداد دیگر هم باعث شد دو سال از نظر خانواده جلوتر بیفتم. به خاطر همین فکر می‌کنم رضایت آنها را در این زمینه حسابی جلب کرده‌ام.

اما از آن تصمیم خانواده به بعد همه همکلاسی‌ها و دوستان هم معمولا روزی از شهریور به من تبریک می‌گفتند و سورپرایز می‌کردند. روزی که هیچ تعلقی به آن نداشتم، روزی شده بود که بیشترین محبت را از دوستانم دریافت می‌کردم. البته من هم به خاطر محبتی که داشتند خوشحال می‌شدم.

اما اگر صادقانه بخواهم حرف بزنم و راستش را بخواهید هیچوقت درک نکردم چرا آدم‌ها این روز را جشن می‌گیرند. یعنی

شاید شما هم شنیده باشید. برخی می‌گویند باید به این و آن بچسبی. اگر  از بنده خدایی خوشت هم نمی‌آید باید به احترامش کلاه از سر برداری. چرا؟ چون آدمی است که دستش می‌رسد برای تو کاری انجام دهد. در زمان مهمل بافتن باید سرت را فقط به نشانه تأیید تکان دهی. کسی نمی‌گوید که شاید همین سکوت‌ها، همین چاپلوسی‌های بی‌خودی، همین احترام گذاشتن‌های زورکی باعث شده این فرد برای خودش الان برو و بیایی داشته باشد.

بیشتر از یک کمی عجیب شده‌ایم. جلوی هم بلند می‌شویم و پشت سر یکدیگر را به باد تمسخر می‌گیریم. صدای دکتر دکتر کردنمان گوش آسمان را کر می‌کند اما فرد بعد از رفتن درجه‌اش به مرتیکه و زنیکه تنزل پیدا می‌کند. همدیگر را فالو می‌کنیم تا فقط یکدیگر را زیر نظر داشته باشیم. ایراد می‌گیریم تا فقط نشان دهیم حرفی برای گفتن داریم.

بیشتر که دقت می‌کنم می‌بینم این رفتارها زیاد هم عجیب نیستند. انگار کسانی که از این قاعده و اصول پیروی نکنند بیشتر عجیبند. آنها تنهاترند، بی‌رمق‌ترند، زور کمتری دارند و برای خودشان دبدبه و کبکبهای ندارند. هر کس در زندگی خود فلسفه‌ای دارد، اولویت‌های متفاوتی دارد راستش بدون در نظر گرفتن این مسائل من این مدل آدم‌های ساده را بیشتر دوست دارم حالا اصلا شما بگویید هیچ جذابیتی ندارند و حوصله‌سربر هستند.

روزی استیون هاوکینگ گفت ربات‌ها بر انسانها چیره می‌شوند و بشر به دسته ساخته خود نابود می‌شود. از آن زمان تا الان

نمی‌دانم از این دنیا باید حالم بهم بخورد یا عاشق زیبایی‌هایش باشم

نمی‌دانم از آمدن به این دنیا باید خوشحال باشم یا ناراحت

نمی‌دانم کی و کجا قرار است صدای ناقوس مرگ را بشنوم

نمی‌دانم حتی ازدواج خواهم کرد یا نه

نمی‌دانم خستگی‌ها من را از پا در می‌آورند یا روزی خوشی‌ها زیر دلم می‌زنند

نمی‌دانم افراد دنیا روزی مرا شماتت خواهند کرد یا روزی برایم دست خواهند زد

فقط می‌دانم در اینجایی که هستم باید تلاش کنم. چرا؟

یک نفر نوشت کاش فقط به من تجاوز کرده بود. شاید این توئیت شروع داستان باشد. داستان فردی که با دانشجویان دانشگاه تهران ارتباط برقرار می‌کرد و اتفاق تلخی در پایان برای آنها رقم می‌زد. این توئیت اول همیشه مهم است چرا که بعد از آن انگار افراد حس می‌کنند تنها نیستند و دیگر خودشان را سانسور نمی‌کنند و از تجربه تلخ خود می‌گویند. دیگر نام این فرد به ترند شبکه‌های اجتماعی تبدیل شده است و تعداد افرادی که از او می‌گویند روزبه‌روز بیشتر می‌شود.

چت‌های خصوصیش، حقه‌هایش و ... در فضای مجازی پخش شده است. انگار قربانیان دیگر حال رفتن به دادگاه و شکایت ندارند و با همین فضای مجازی می‌خواهند انتقامشان را از او بگیرند. پس از مدتی هم نیروی انتظامی وارد ماجرا شد و از دستگیر شدن فرد خبر داد و اعلام کرد شاکیان می‌توانند با محفوظ ماندن نامشان بیایند و شکایت کنند. هر چند که شکایت پس از گذشت زمان زیاد کار پیگیری را سخت می‌کند.

هنوز خیلی از این خبر نگذشته بود که