۶ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است.

در سال 1912 هنری براگ با کمک پسر خود لورنس براگ موفق شد پراش پرتو ایکس را برای پی بردن به ساختار اتمی مواد به کار ببرد. در نهایت پدر و پسر به همراه هم موفق به دریافت جایزه نوبل فیزیک 1915 می‌گردند. براگ پسر در ارائه قانون معروف براگ در این زمینه نقش بسزایی داشت آن هم در زمانی که  فقط ۲۰ سال سن داشت. البته شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد لورنس قانون براگ را کاملا مستقل ارائه کرده است.

هنری براگ پدر در سال ۱۹۱۳ بدون ذکر نام پسرش و بدون گنجاندن او به عنوان نویسنده در مقاله‌ای در مجله Nature این کشف را به جهانیان اعلام کرد. اگرچه هنری پراگ در مقاله ذکر کرده بود که پسرش هم در این اکتشاف نقش داشته است ولی لورنس براگ، فرزند او تا آخر عمر از این واقعه به عنوان یک اتفاق دلسردکننده که قلب او را آزرده است، یاد کرده است. او هیچ وقت نتوانست بر این رنجش و دردش در طول سالیان زندگی خود غلبه کند.

واقعا درد سنگینی است از کسی آزرده خاطر شوی که همیشه فکر می‌کردی قرار است حامی تو باشد. کسی که قرار بود در برابر دیگران از تو محافظت کند خودش در جایی که می‌تواند ضربه کاری را به تو وارد می‌کند. بعد از آن دیگر احتمالا دنیا جای دیگری برای تو می‌شود. به خودت می‌آیی و می‌بینی اعتماد، احساسات، امید و همه چیزهایی که باید در تو وجود داشته باشد، دیگر وجود ندارد. دیگر دنیا برای تو آن دنیای سابق نخواهد شد.

دوستم یک مدت پیش بالاخره موفق شد از رساله‌اش دفاع کند. با اینکه رشته متفاوتی داشتیم اما تقریبا یک منطق مشترک ما را به هم رسانده بود. اینکه صمیمی بودن با هم‌رشته‌ای‌های خودمان دردسرهای بیشتری نسبت به مزایایش دارد. بعد از دفاع میان تمام حرف‌هایش از این می‌گفت که مسئول فلان بخش دانشکده در زمان روند دفاع خیلی مهربان شده بود. خودش تماس می‌گرفت، خودش کارها را پیگیری می‌کرد و من هم متعجبانه این دلسوزی عجیب را تماشا می‌کردم. بعد از دفاع پیام تبریک فرستاد و در انتها هم کارش را گفت. اینطور می‌گفت که مطمئن بوده یک داستانی باید باشد که اینقدر کارها روی ریل دارد پیش می‌رود وگرنه قبل از این و در طول روند دفاع پیگیری‌ها از نوشتن رساله بیشتر امانم را بریده بود.

گفتم چیز عجیبی نیست. به هر حال ما آدم‌ها یاد گرفته‌ایم که در اکثر اوقات برای خواسته‌هایی که داریم باید باج بدهیم. برای به دست آوردن خیلی از موقعیت‌ها باید لابی کنیم. مجبور هستیم کارهایی که دوست نداریم را انجام دهیم، مجبور هستیم مثل یک بازیگر جلوی دوربین برویم و نقشی را بازی کنیم که از ما خیلی متفاوت است. نه اینکه این کارها را دوست داشته باشیم ولی جامعه این را از ما می‌خواهد، نهادهای اجتماعی اینطور سازماندهی شده‌اند. ما خیلی اوقات برای محافظت از خودمان مجبوریم یکسری کارها را انجام دهیم.

داییم چند مدت پیش کشته شد. دایی که تعداد دیدنش به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسید. همیشه فقط می‌شنیدیم که سرمایه‌دار بزرگی است و پول از پارویش بالا می‌رود یا به قول خواهرها و برادرهایش اول سرمایه‌دار استان بوده است. به قدری هم را نمی‌شناختیم که در خیابان اگر هم را می‌دیدیم محال بود هم را بشناسیم. ظاهرا در یکی از واپسین روزهای 1399 در یکی از خانه‌های لوکسش بوده که افرادی آمده‌اند و خودش و همسرش را کشته‌اند و خانه را هم به آتش کشیدند. دایی کوچکم می‌گفت اینقدر تیر بر بدنش خالی کرده بودند که معلوم بود دشمنی عمیقی در کار بوده است.

الان نمی‌خواهم راجع

شبکه سلامت ساعت 7 بازی مافیا را از تلویزیون پخش می‌کند و من هم هر از مدتی که برسم نگاه می‌کنم. اوایل برایم کمی عجیب بود که چرا شبکه سلامت این بازی را پخش می‌کند. بعد از مدتی متوجه شدم که روانشناسی در حد یک دقیقه در آخر بازی می‌آید و در مورد بازی صحبت می‌کند تا برنامه رنگ و بوی سلامتی بگیرد.

انتقاد از مشکل سیب‌ها و پرتقال‌ها برای اولین بار فکر می‌کنم برای فراتحلیل اسمیت و گلاس 1977 مطرح شده است که روش‌های مختلف روان درمانی و طیف بزرگی از مشکلات در افراد مختلف را با هم ترکیب کرده بودند. استدلال این بود که فراتحلیل با انواع مختلف مطالعات و بدون پروتکل منجر به نتایج بی‌معنی می‌شود و بیان ساده‌اش این است که نمی‌توان برای جامعه آماری سیب با جامعه آماری پرتقال نسخه پیچید. شاید بگویید قصد ما در تحقیق مثلا مقایسه است اما زمانی این کار درست است که بخواهید درباره میوه‌ها تحقیق کنید و در این صورت هم جامعه آماری شما شامل موز و انجیر و لیمو و ... هم می‌شود. به طور کلی در حال حاضر این اصطلاح در مباحث علمی بیشتر بدین خاطر مطرح می‌شود که برای تحقیق باید به مشابهت و همگنی جامعه آماری و مطالعات توجه شود.

کمی از مسائل علمی و داستان‌هایش فاصله بگیریم. اصطلاح سیب‌ها و پرتقال‌ها به تدریج وارد زندگی انسان‌ها هم شده است و از آن برای اشاره به قیاس‌های نادرست و مواردی که به طور عادی قابل مقایسه و اندازه‌گیری با هم نیستند نیز استفاده می‌شود. هیچ سیبی نباید

یک نفر نوشت کاش فقط به من تجاوز کرده بود. شاید این توئیت شروع داستان باشد. داستان فردی که با دانشجویان دانشگاه تهران ارتباط برقرار می‌کرد و اتفاق تلخی در پایان برای آنها رقم می‌زد. این توئیت اول همیشه مهم است چرا که بعد از آن انگار افراد حس می‌کنند تنها نیستند و دیگر خودشان را سانسور نمی‌کنند و از تجربه تلخ خود می‌گویند. دیگر نام این فرد به ترند شبکه‌های اجتماعی تبدیل شده است و تعداد افرادی که از او می‌گویند روزبه‌روز بیشتر می‌شود.

چت‌های خصوصیش، حقه‌هایش و ... در فضای مجازی پخش شده است. انگار قربانیان دیگر حال رفتن به دادگاه و شکایت ندارند و با همین فضای مجازی می‌خواهند انتقامشان را از او بگیرند. پس از مدتی هم نیروی انتظامی وارد ماجرا شد و از دستگیر شدن فرد خبر داد و اعلام کرد شاکیان می‌توانند با محفوظ ماندن نامشان بیایند و شکایت کنند. هر چند که شکایت پس از گذشت زمان زیاد کار پیگیری را سخت می‌کند.

هنوز خیلی از این خبر نگذشته بود که