پشت هر تلاشی موفقیت است. هر کسی که تلاش می‌کند در نهایت موفق می‌شود. بعد از جام جهانی و گرفتن پنالتی رونالدو بود که سایت‌ها، روزنامه‌ها و تلویزیون و همه جا پر شده بود از اینکه علیرضا بیرانوند سختی کشید و موفق شد. دائم از این صحبت می‌شد او در میدان آزادی می‌خوابید، رفتگری می‌کرد، در پیتزافروشی کار کرد اما در نهایت موفق شد.

راستش اگر چند سال پیش بود من هم همین حرفها را می‌زدم ولی الان دیگر کمی محتاط‌تر شده‌ام. شاید با بیشتر زندگی کردن و دیدن زندگی دیگران، دیگر به خود اجازه نمی‌دهم اینقدر صریح حکم صادر کنم. تلاش خوب است اما نمی‌توانم بگویم پشت هر تلاش و سختی موفقیت است.

علیرضا بیرانوند سختی کشید و موفق شد اما بسیاری از آدم‌ها در میدان آزادی شب‌ها سر کردند و به همان اندازه هم سختی کشیدند و بسیار بیشتر هم استعداد در فوتبال داشتند اما موفق نشدند. 

زندگینامه افراد کارآفرین را خوانده‌اید. افرادی که داستانشان پر از سختی است. نمی‌دانم یکی ظرف می‌شسته، یکی پول غذای خود را نداشته و ... در نهایت بعد از سختی‌ها یکدفعه موفق می‌شوند. خب قبول این انسان‌ها بعد از سختی‌ها موفق شده‌اند اما اگر یک سری به زندان‌ها بزنیم متوجه می‌شویم که یکسری افراد هم خیلی سختی کشیده‌اند و تلاش کرده‌اند اما در نهایت زندگی امانشان نداده و از پس مخارج بر نیامده و الان سر از زندان در آورده‌اند. چرا کسی از این افراد و سختی‌هایشان حرف نمی‌زند.

چیزی که الان فکر می‌کنم درست است این موضوع می‌باشد: هیچ فرمول موفقیتی وجود ندارد برخی اوقات موفقیت به برخی رو می‌کند. موفقیت خیلی اوقات تصادفی و غیرقابل پیش‌بینی است. حتی خود افراد موفق هم نمی‌دانند چگونه موفق شده‌اند. اکثرشان آن را ناشی از تلاش زیاد می‌دانند. آنها فکر می‌کنند بیشتر از افراد غیرموفق تلاش می‌کنند اما حقیقت چیز دیگری است چرا که خیلی افراد به همان اندازه تلاش می‌کنند و موفق نمی‌شوند. به قول دن نوریس من نمی‌توانم کتابی درباره موفق شدن بنویسم چرا که هیچ اصل از پیش تعیین شده‌ای برای موفقیت وجود ندارد. تنها چیزی که درباره افراد موفق می‌دانم این است که آنها دست به کاری می‌زنند. من نمی‌توانم راه موفق شدن را به شما نشان بدهم اما می‌توانم بگویم اگر کاری نکنید، موفق نخواهید شد.

فیلم بنیانگذار (The Founder) را دیده‌اید. این فیلم داستان شرکت مک دونالد است. این فیلم سعی دارد ذهنیت تلاش، سرسختی و پشتکار را در موفقیت بیان کند. دیالوگی که چندباری در فیلم تکرار می‌شود این است:

هیچ چیز در دنیا نمی‌تواند جای پشتکار را بگیرد. استعداد نمی‌تواند چرا که اکثر افراد ناموفق بااستعداد هستند؛ هوش نمی‌تواند، هوش بدون دستاورد تبدیل به یک کلیشه می‌شود، تحصیلات نمی‌تواند چرا که دنیا پر از تحصیل کرده‌های احمق است. پشتکار و اراده به تنهایی بسیار قوی هستند. آنها نشان می‌دهند که نباید از چیزی دست بکشید. اگر دست بکشید فقط شاید آسودگی خاطر و سلامتی بیشتر داشته باشید، همین...

در خود فیلم اما فرد با پشتکار سعی دارد فروشگاه پرینس کسل خود را هم مثل مک دونالد موفق کند اما آیا او با همه پشتکار و سرسختیش توانست؟ اینجا با مفهومی به نام عوامل مداخله‌گر روبه‌رو می‌شویم. یک ویژگی نمی‌تواند ما را موفق کند، ترکیبی از عوامل مختلف است که در این زمینه دخالت دارد. به تناسب شرکت، صنعت، محیط، خود فرد این عوامل می‌تواند متمایز باشد.

زندگی برخی اوقات مثل تناقض استاکدیل می‌تواند نباشد که به پایان خوش ماجرا ایمان داشته باشی و در عین حال با وقایع تلخ زندگی هم روبه‌رو شوی. اما به هر حال تلاش و پشتکار در زندگی خوب است شاید دلیل اصلی موفقیت نباشد اما در موفقیت بی‌تأثیر هم نیست. با تلاش و پشتکار شاید موفق شویم اما بدون تلاش و پشتکار قطعا موفق نمی‌شویم.

۳ ۰