کسانی که من را می‌شناسند، می‌دانند که خیلی دیر عصبانی می‌شوم اما اگر در این چند سال چند روز را بخواهم انتخاب کنم که خیلی سخت عصبانیت و ناراحتی خود را کنترل کرده‌ام بی‌شک یکی از آنها روز دفاع از پروپوزال رساله بود. به طور کلی ما باید دو بار از پروپوزال خود دفاع کنیم یکبار در گروه خودمان یعنی جایی که اساتید خودمان حضور دارند و یکبار هم در جلسه تحصیلات تکمیلی جایی که رئیس، معاونین و مدیران دانشکده حضور دارند.

داستان این بود از دو هفته پیش یکی از اساتید دانشکده که از دوستان خوبم است من را کنار کشید و گفت که چون فلانی استادت هست بر سر مشکلات گذشته‌ای که با آن استاد دارند دفاع تو را نشانه گرفته‌اند و آنجا می‌خواهند به نوعی تسویه حساب کنند.

به او گفتم مشکلی نیست و من کارم را انجام می‌دهم. شب دفاعم استادم تماس گرفت و مسائل و مشکلاتی را مطرح کرد. به او گفتم ما با کسی دعوایی نداریم، فردا می‌آییم و کارمان را انجام می‌دهیم. دقایقی قبل از دفاع بود که یکی از اساتید به استاد هم‌جناح خود به کنایه گفت می‌دانی که استاد ایشان کیست. من هم با لبخندی به گفتگوی آن دو فرد نگاه می‌کردم.

خلاصه که دفاع کردیم و بحث کردیم تا فردی وارد بحث شد و از زمین و زمان تاخت. جالب اینجا بود که من دفاعی نمی‌کردم و اساتید دیگر جواب او را می‌دادند. می‌دانستم اگر حرف بزنم شاید چیزی بگویم که حرمت شکنی شود. دائم جملات را در ذهنم مرور می‌کردم اما سکوت کرده بودم و داشتم خودسانسوری می‌کردم. تا اینکه رئیس دانشکده فرمود با این شکل دیدگاه و شکل پوزیتیویستی ما به مشکل می‌خوریم و بهتر است دیدگاهتان را نسبت به این موضوع عوض کنید. به هرحال من تنها کسی بودم که علت حرف‌ها را می‌دانستم اما به هیچکس هم نگفتم. دلیلی نداشت احتمالا استادم از این شکل دیدگاه باز هم ناراحت می‌شد و می‌رنجید و چیزی هم با گفتن واقعا حل نمی‌شد.

یک روز به یکی از دوستانم گفتم چرا از فلانی اینقدر بد می‌گویی و این حجم از تنفر از او داری. رابطه شما که تمام شده است و او که به تو آسیبی دیگر نمی‌رساند. گفت یک موقع تو با یک فرد مشکل پیدا می‌کنی و ناراحت می‌شوی که خب هضمش راحت است. اما یک زمانی تو از این ناراحتی که وجود یک فرد برای جامعه‌ات چه مصیبت بزرگی است و من از این ناراحتم این فرد در این جامعه شغل و جایگاه دارد و کار بسیاری افراد در نزد این آدم است.

بعد از دفاع یاد حرف‌های دوستم افتاده بودم. من از این ناراحت نبودم که استاد مربوطه ایراد می‌گرفت، از این ناراحت بودم که او ایرادهایی می‌گرفت که اساتید دیگر جلسه هم حتی او را بی‌منطق نامیدند. چنین فردی در جامعه من استاد و فرهیخته محسوب می‌شود و از قضا با سایتیشن بالا و اچ ایندکس بالا هم ورژن خوب استاد می‌باشد. زمانی که این فضا در محیط آکادمیک ما وجود دارد چه انتظاری از جامعه می‌توانیم داشته باشیم.

به قول حسن نراقی در کتاب جامعه خودمانی "من نمی‌دانم مردمی که هنوز روی این خط کشی کف خیابان نمی‌توانند حریم و حرمت یکدیگر را حفظ کنند دموکراسی را برای چه می‌خواهند؟ رعایت خط کشی که دیگر مربوط به حکومت نیست، مربوط به استکبار جهانی نیست. الفبای ساده دموکراسی در همین خطوط را بی‌جا قطع نکردن، پشت چراغ ایستادن، به عابر پیاده نگون‌بخت راه دادن و سبقت بی‌جا نگرفتن است.

بله سیستم آموزشی ما مشکل دارد ولی زمانی که افراد مسئول با این حب و بغض رفتار می‌کنند، سیستم آموزشی مناسب را برای چه می‌خواهند. سیستم آموزشی ما نیازمند افرادی است که در ابتدا سالم، عادل و بدون تبعیض رفتار کنند وگرنه لب و دهن بودن برای وضعیت بد سیستم آموزشی را همه بلد هستند.

۰ ۰