۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلاش» ثبت شده است.

پشت هر تلاشی موفقیت است. هر کسی که تلاش می‌کند در نهایت موفق می‌شود. بعد از جام جهانی و گرفتن پنالتی رونالدو بود که سایت‌ها، روزنامه‌ها و تلویزیون و همه جا پر شده بود از اینکه علیرضا بیرانوند سختی کشید و موفق شد. دائم از این صحبت می‌شد او در میدان آزادی می‌خوابید، رفتگری می‌کرد، در پیتزافروشی کار کرد اما در نهایت موفق شد.

راستش اگر چند سال پیش بود من هم همین حرفها را می‌زدم ولی الان دیگر کمی محتاط‌تر شده‌ام. شاید با بیشتر زندگی کردن و دیدن زندگی دیگران، دیگر به خود اجازه نمی‌دهم اینقدر صریح حکم صادر کنم. تلاش خوب است اما نمی‌توانم بگویم پشت هر تلاش و سختی موفقیت است.

علیرضا بیرانوند سختی کشید و موفق شد اما بسیاری از آدم‌ها در میدان آزادی شب‌ها سر کردند و به همان اندازه هم سختی کشیدند و بسیار بیشتر هم استعداد در فوتبال داشتند اما موفق نشدند. 

زندگینامه افراد کارآفرین را خوانده‌اید. افرادی که داستانشان پر از سختی است. نمی‌دانم یکی ظرف می‌شسته، یکی پول غذای خود را نداشته و ... در نهایت بعد از سختی‌ها یکدفعه موفق می‌شوند. خب قبول این انسان‌ها بعد از سختی‌ها موفق شده‌اند اما اگر یک سری به زندان‌ها بزنیم متوجه می‌شویم که یکسری افراد هم خیلی سختی کشیده‌اند و تلاش کرده‌اند اما در نهایت زندگی امانشان نداده و از پس مخارج بر نیامده و الان سر از زندان در آورده‌اند. چرا کسی از این افراد و سختی‌هایشان حرف نمی‌زند.

چیزی که الان فکر می‌کنم درست است این موضوع می‌باشد:

زندگی و روزهای سختش همیشه بوده است. خیلی راحت است وقتی دیگران از روزهای سختشان می‌گویند تو بگویی ببین لذت زندگی در روزهای سختش هم هست، ببین تا سختی نباشد تو معنای خوشی را درک نخواهی کرد. بگویی روزهای سخت برای همه وجود دارد مهم عکس العمل ادمهاست.

ولی برخی مشکلات که برای آدم پیش می‌آید انسان می‌فهمد بعضی چیزها از درون تو را نابود می‌کند. مشکلاتی که حرفها را پشت لب‌هایت خشک می‌کند. مشکلاتی که بعضی اوقات حرفی برایت باقی نمی‌گذارد. خب قانون زندگی ظاهرا با مشکلاتش نوشته است چه می‌توان کرد. ولی تحمل برخی چیزها سخت است. برای من سخت ترین روزهای زندگیم تحمل ناعدالتی بوده است بخصوص وقتی از کسانی باشد که متولی این امر باشند و پای حرف که می‌رسد یکجور از پایبندی و عدالت حرف میزنند که هر که نداند فکر می‌کند این آدم فقط برای برقراری عدالت به دنیا امده است.

بهرحال کاری از تو برنمی‌آید و فقط باید نظاره گر باشی و ببینی. امیدواری که وجود دارد این است که این روزها می‌گذرد و تو فراموش می‌کنی ولی راستش را بخواهی برخی چیزها را نباید فراموش کرد باید همیشه گوشه ذهنت نگه داری تا واقع گرا تصمیم بگیری. داستان زندگی با همه تفاوتهایش و ناعدالتی یک قانون ثابت دارد یا باید بجنگی یا وا بدهی و تسلیم شوی. این چیزی است که دست توست. امیدوارم انگیزه ای باشد روزهای سخت برای تلاش، برای واقع گرا شدن، برای تصمیم درست گرفتن، برای درس گرفتن، برای بوجود اوردن تعهدی که تو این سختی ها را بر کسی تحمیل نکنی.

همه ما داستان افراد موفقی را شنیده ایم که قبل از ساعاتی که باید در مکان کار یا مسابقه و ... حضور پیدا می کردند. مدیرانی که قبل از زمان شروع کارشان در محل کار حضور می یابند یا ورزشکارانی که قبل از شروع زمان تمرین در مکان تمرین حضور پیدا می کردند. اما چیزی که مهم تر است این است که آن‌ها با هدف مشخص، زودتر در مکان حضور پیدا می کردند. لری برد بازیکن بسکتبال بوستون سلتیکس چندین ساعت قبل از شروع بازی به سالن مسابقه می رفت. او همیشه از یک طرف زمین شروع به دریبل زدن تا سمت دیگه زمین می کرد و تمام این مدت سرش پایین بود. واقعا چرا؟چون میخواست سانت به سانت زمین را بررسی کند. او می خواست بدونه کدوم قسمت زمین مشکل دارد تا اگر در طول مسابقه بخواد توپ را برای کس دیگه ای ارسال کنه، به اون نقطه ارسال نکنه و باعث از دست رفتن توپ نشه یا اقدام به شوتزنی در آن منطقه از زمین نکند.
در واقع او حاضر بود کاری رو انجام بده که بقیه بسکتبالیست ها حاضر به انجام آن نیستند و بخاطر همین امر در پرتاب جزء برترین های تاریخ بسکتبال محسوب می شود.

کار اصلی مغز پیشرفت ما نیست، کار اصلی مغز متاسفانه حفظ حالت موجود است. قسمت ناخودآگاه مغز ما تمام تلاش خود را می کند که ما همیشه در شرایط فعلی باشیم و پیشرفتی نکنیم.

مغز ما بسیار کم مصرف است و از روش هایی استفاده می کند که همواره این مصرف را پایین نگه دارد. بنابراین تلاش می کند که هر رفتاری را به صورت یک عادت در بیاورد تا بتواند از روی آن الگوی مشخص در حالت ناخودآگاه حرکت کند. مثل رانندگی کردن که در ابتدا مغز انرژی بسیار زیادی را صرف آن می کند اما مغز تمام تلاش خود را می کند که این فعالیت را به صورت یک عادت ناخودآگاه در خود ذخیره کند و بخاطر همین امر ما پس از مدتی بدون فکر کردن و به صورت کاملا ناخودآگاه رانندگی می کنیم و اصلا خسته نمی شویم.

اتفاقات جدید مصرف مغز را بالا می برد و از همین رو تمام تلاش مغز حفظ حالت موجود به هر طریقی است. به فعالیتهای عادت وار خود فکر کنید و نگاهی به زمان حضور در شبکه های اجتماعی افراد بیندازید.

برگرفته شده از کتاب جواشیم دپوسادا

مجوز دادن به یکی از کارهایی تبدیل شده که ما در روزمرگی زیاد به خود می‌دهیم
مجوز عدم خلاقیت، مجوز سختی نکشیدن، مجوز عدم تلاش و عدم مسئولیت پذیری و ....

خیلی از ما وقتی زمان خالی پیدا می‌کنیم فقط به گوشی خود و شبکه‌های اجتماعی آن فکر می‌کنیم. این گرفتن موج سریع تکنولوژی که می‌تواند حسن خوبی باشد تبدیل به عادت به اتلاف وقت در ما شده است. اینقدر این مجوز برای ما عادی شده است که فکر نمی‌کنیم راه‌های جایگزینی هم برای زمان آزاد ما وجود دارد. مجوز اتلاف وقت کردن که چقدر زیاد شده است.

وقتی کتاب یا فایل یا جزوه‌ای را دوست داریم به جای پرداخت هزینه برای آن، در اینترنت بصورت رایگان به دنبال آن می‌گردیم تا بدون پرداختن هزینه‌ای به آن دست یابیم؛ مجوز عدم تلاش. وقتی می‌خواهیم نمره خوبی در امتحان بگیریم بجای تلاش ترجیح می‌دهیم با کمک دوستان کمی درسخوان آن نمره را کسب کنیم. مجوز دزدی کردن به همین راحتی. در زندگی مجوز به خود زیاد می‌دهیم امیدوارم مجوزهایی بدهیم تا آینده از آن مجوز حس و حال خوبی داشته باشیم.

دوباره عید شد و من چرتکه به دست، اتفاقات سال گذشته را نگاه می کنم. بعضی عادت‌های خوب پیدا کرده‌ام بعضی نق زدن‌های تلخ، آدم‌هایی که رابطه‌ام با آن‌ها در حال قطع شدن است و آدم‌های جدیدی که خوشحالم بابت آشنا شدن با آن‌ها در سال قبل.

شکست‌ها، موفقیت‌ها، جان کندن‌ها، تلاش‌ها، اهمال کاری‌ها، رسیدن و نرسیدن‌ها و همه و همه.....

خوشحالم که  در بهار می‌توانم رنگ مورد علاقه ام سبز را بیشتر ببینم. خوشحالم برای حال دل خوب آدم‌ها، خوشحالم این چند روز خیلیا با وجود مشکلاتشون حالشون خوب میشه. خوشحالم برای دیدن دوباره بعضی دوستان و آشنایان، خوشحالم از دور ریختن کینه‌‌ها و دل تکونی‌ها.

خوشحالم برای آرزوهای خوبی که مردم برای خودشان و دیگران می‌کنند اما یه نکته ای رو نباید غافل شد
قبل از اینکه بخواهید ارزو کنید یادتون باشه اتفاقات بزرگ در یک سال تلاش به وجود نمیاد پس به تناسب تلاشتون و بازه زمانی آرزو کنید.

تا آوریل 1954 باوری کلی بین مردم وجود داشت و آن باور این بود انسان توانایی فیزیکی شکستن رکورد 4 دقیقه را ندارد و نمی تواند در کمتر از 4 دقیقه یک مایل بدود. در واقع وقتی انسانهای سابق شکست خورده بودند همه به این نتیجه رسیده بودند که زندگی اینگونه است و ما تواناییش را نداریم اما وقتی راجر بنستین  رکورد 4 دقیقه را شکست از ان روز تا به امروز بیش از 20 هزار نفر اینکار را انجام داده اند. واقعا چه چیزی تغییر کرد؟

فقط باور جدیدی شکل گرفت. افراد می دانستند اینکار قبلا انجام شده پس انجام ان امکان پذیر است. اکثر انسان ها احتیاج دارند که ببینند شخصی کاری را قبلا انجام داده تا توانایی انجام را در خود ببینند. در واقع دیدگاه چشمی دارند یعنی با توجه به شواهد و مدارک تصمیم به کاری می گیرند اما دیدگاه ذهن درک ان چیزی است که میبینی. با وجود شکستها، باوجود وضعیت بد اقتصادی،با در نظر گرفتن حرفهای ناامید کننده مردم امکان دارد من موفق شوم.

>در سالیان گذشته همیشه بازیکنی که رباط صلیبی پاره میکرد اعتقاد بر این بود دیگر به ان کیفیت قبلی خود برنمی گردد اما بعد از مدتی بازیکنانی با ذهنیت و باوری امدند که می دانستند می توانند. در همین سالها افراد زیادی موفق به شکست سرطان شده اند، پدیده ای که قبلا امیدی برای مبارزه با ان وجود نداشت.

هر چه انجام یک کار سخت تر باشد موفقیت رسیدن به آن شیرین تر است. رسیدن به هدف سخت شیرین است اما ان شجاعت در کار و شخصیت و روحیه ای که در حین کار در تو به وجود می اید مهم تر از خود هدف است. در میان تلاشهایت اگر نگاهی به خود بیندازی، متوجه می شوی که تو چقدر انسان بهتر و قوی تری شده ای. فکر کنم جمله ای از نیچه است که می گوید مشکلی که تو را نکشد تو را قویتر می کند.