۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خانم معلم» ثبت شده است.

همیشه روز معلم که می‌گذرد انگار برای من سکانسی تهیه می‌شود و  تصویر معلم‌هایم یکی یکی از جلوی چشمانم عبور می‌کند. من حسرت می‌خورم حسرت اینکه نمی‌دانستم یک نوشته در ابتدای کتاب چقدر می‌تواند حال یک معلم را خوب کتد. الان که برخی دانشجویان لطف دارند و در روز معلم کتاب و نوشته‌ا‌ی می‌آورند، می‌توانم درک کنم یک نوشته و پیامک هرچند کوتاه کوتاه چقدر حس خوب می‌تواند داشته باشد.  اگر به گذشته برمی‌گشتم حتما روزهای معلم نوشته‌ای، کتابی چیزی به معلمانی که دوستشان داشتم، هدیه می‌کردم. اما حالا که نمی‌توانم به گذشته برگردم تصمیم گرفتم راجع به آنها بنویسم و خاطراتشان را با خودم مروری کنم. می‌ترسم چند سال دیگر نامشان را هم از یاد ببرم. کسی از زمانه و تغییرات آینده که خبر ندارد.

خب از همان اول شروع می‌کنم و اول دبستان

اولین خاطره ام از درس زبان که در ذهنم وجود دارد  برمی گردد به کلاس سوم یا چهارم ابتدایی که خانم مدیر محترم برای ما یک معلم اوردن و گفتن امروز این خانم بهتون انگلیسی یاد میده. یادمه کل اونروز خانم معلم زبان بهمون گفتن دفترهاتون رو بیارین تا نام و نام خانوادگیتون رو براتون به انگلیسی بنویسم. اسم بعضیا مثل فامیلی اینجانب را نمینوشت و میگفت معادل انگلیسی نداره  و ما هم کلی قمپوز در کلاس جولان میدادیم و به بقیه بچها میگفتیم اسم شماها الکیه که میشه نوشت و ببینید که ما چه اسم خفنی داریم که اصلا نمیشه نوشت غافل از اینکه ایشون ق و غ و چ و ... رو بلد نبود بنویسه. ولی نکته دیگه این بود که واقعا معلمان مقطع ابتدایی ما خانم بودند و در دوره راهنمایی کلی از اینکه ما مثل بچهای دیگه زیر لگد و مشت اقا معلم، مقطع ابتدایی  به پایان نبردیم ابراز مسروریت و قمپوز میکردیم. یاد باد آن روزگاران یاد باد