پیش نوشت: در سال 99 نه چندان مبارک فکر می‌کنم 11 کتاب موفق شدم بخوانم که دو کتاب در حوزه توسعه فردی، دو کتاب در حوزه محتوا و هفت کتاب در حوزه آینده‌پژوهی بود. فکر کنم خیلی مشخص به سمت رساله دکتری غش کرده‌ام و بر انتخاب‌هایم خیلی تاثیر گذاشته است. در بین این کتاب‌های آینده‌پژوهی کتابی بود به نام همیشه یک جایگزین وجود دارد. همان صفحات ابتدا را که خواندم متوجه شدم به درد کار من نمی‌خورد اما راستش اینقدر روان و جذاب بود که نتوانستم از کنارش بگذرم.

ادامه پیش نوشت: هر صفحه‌اش را که می‌خواندم به این فکر می‌کردم اگر قبل از سن ورود به دانشگاه این کتاب را داشتم اتفاق‌های خیلی بهتری برایم می‌افتاد. کتاب بیشتر مربوط به ساختن آینده شخصی بود و چهار شخصیت در کتاب حضور داشتند که نگران از آینده خویش به کمک مربی خود سعی می‌کردند وضعیت‌های احتمالی خود را بهتر ببینند. اما بخشی که الان می‌خواهم در موردش صحبت کنم موضوع تقویت خلاقیت است که در اواخر کتاب مطرح شده بود.

اول اینکه اگر کسی به من بگوید خلاقیت ذاتی نیست و کاملا قابل یادگیری است اولین فکری که به سرم می‌زند این است که احتمالا طرف مقابل مدرس خلاقیت است و می‌خواهد دیگران را ترغیب کند تا کارگاه‌هایش را پر کند. به نظر من بخشی از خلاقیت ذاتی است مثل نویسندگی و خیلی چیزهای دیگر که درست است که قابل بهبود است اما درصدش در افراد مختلف متفاوت است. اما اینکه ناامید شویم که من خلاقیتی ندارم یا خلاقیت کمی دارم دردی از هیچ کسی تا الان دوا نکرده است. پس با چند ترفند ساده بهتر است خلاقیت خود را بهبود دهیم. مهمترین ترفند هم به نظرم همین چیزی است که در ادامه درباره‌اش می‌نویسم.

الگوی خلاقیت خود را پیدا کنید.

خلاقیت شما وابسته به کدام حس شما است؟ خلاقیت شما وابسته به حس بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی یا لامسه است؟ بسیاری از ما جواب این سوال را نداریم اما یک تمرین احتمالا می‌تواند به شما کمک کند. در یک جای آرام بنشینید و سعی کنید آخرین باری که خلاق بوده‌اید را به یاد بیاورید. مسئله‌ای که کسی غیر از شما نتوانسته آن را حل کند. فرقی نمی‌کند شاید یک مسئله شخصی یا کاری باشد. اگر چیزی به ذهنتان نمی‌رسد هم اشکالی ندارد به خودتان زمان بدهید. بعد از مدتی در زمانی که فکرش نمی‌کنید ذهن ناخودآگاهتان جواب را به شما می‌دهد.

حالا که آن موقعیت خلاق را به یاد آوردید دوباره سعی کنید لحظه‌ای که نبوغ و خلاقیت در ذهن شما جرقه زد را با جزئیات بیشتر به یاد بیاورید. در خانه بودید؟ (اگر بله در کجای خانه) در طبیعت بودید؟ تنها بودید؟ زیر دوش بودید؟ در حال خوردن بودید؟ رایحه خاصی در محیط بود؟در آن لحظه چه الهامی به شما شد و چه چیزی در ذهن شما ثبت شد؟ یک تصویر بود یا یک صدا؟ با تجزیه و تحلیل لحظه خلاقیت می‌توانید متوجه شوید خلاقیت شما بیشتر وابسته به کدام حس شماست.

  • اگر بینایی هستید شما نیاز دارید برای تحریک خلاقیت خود به یک تابلو نگاه کنید، فیلم ببینید و یا مناظر طبیعی را مشاهده کنید.
  • اگر شنیداری هستید برای تحریک خلاقیت خود بیشتر نیاز به موسیقی دارید. شاید باید آواز پرندگان، صدای موج دریا، خش خش برگ درختان یا موسقی مورد علاقه خود را گوش کنید.
  • اگر لامسه هستید برای خلاقیت شما نیاز دارید مدادی در دست بگیرید و شروع به نوشتن کنید یا شروع به نقاشی کشیدن کنید و یا خیلی ساده‌تر اینکه با دست‌هایتان بازی کنید.
  • شاید هم خلاقیت شما ترکیبی است مثلا با باغبانی خلاقیت شما تحریک می‌شود که نیازمند حواس بینایی و لامسه است.

خود نویسنده کتاب می‌گوید در زمان نیاز به ایده‌های خلاقانه من از دفتر کار و رایانه‌ام دور می‌شوم و مقابل یکی از نقاشی‌های مورد علاقه‌ام می‌ایستم. اگر باز هم بی‌اثر بود به باغچه‌ام می‌روم و علف‌های هرز را هرس می‌کنم. اگر باز هم نشد به یک پیاده‌روی در فضای سرسبز می‌روم. اگر شب بود و نمی‌توانستم این کارها را انجام دهم یک موسیقی کلاسیک گوش می‌دهم یا عودی در خانه روشن می‌کنم.

راستش فکر می‌کنم اگر کسی به همین ترفند ساده فکر کند و آن را انجام دهد خیلی بهتر می‌تواند از خلاقیت خود استفاده کند و نیازی نیست راجع به راه‌های دیگر بهبود خلاقیت هم زیاد صحبت کنیم.

۸ ۰