راستش این پست خیلی وقت است که در پیشنویسها خاک میخورد. نمیدانم به پستهای توصیهای علاقهای ندارم و حس خوبی برای منتشر کردنش ندارم اما امروز گفتم منتشرش کنم شاید به درد کسی بخورد. به هر حال مخاطبان عزیز شما با یک پست طولانی روبهرو هستید و خوشحال میشوم اگر علاقهای به عنوان مطلب ندارید وقت باارزشتان را تلف نکنید:)
چند وقت پیش که درباره معایب و نکات منفی وبلاگ نویسی کمی صحبت کردم برخی افراد گفتند راجع به نکات مثبت و مزایای وبلاگ نویسی هم بنویس. جواب من یک نه گُنده بود چرا؟ اول اینکه به قدر کافی راجع این موضوع نوشته شده و میتوانید خودتان گوگل کنید و علاقهای به تکرار مکررات ندارم. دوم اینکه نمیخواهم فضای وبلاگنویسی را جوری مثبت نشان دهم که آدمهایی که نباید هم هوس وبلاگ زدن کنند. سوم اینکه در زندگی همیشه بر روی انجام ندادن کارها متمرکز بودهام تا اینکه به کارهایی که باید انجام دهم، فکر کنم. دلیلش هم مشخص است به نظرم هر چه کارهای اشتباهم کمتر باشد خود به خود احتمال انجام کارهای درست بالا میرود.
دو نکته دیگر هم بگویم و بعد بالای منبر بروم. اول اینکه این توصیهها کاملا شخصی است و وحی منزل نیست فقط یکسری نکاتی است که برای من مفید بوده است و شاید برای شما هم مفید باشد. دوم اینکه این موضوع را هم در نظر بگیرید که فردی که این نکات میگوید چندین سال پژوهشگر بوده است و سه سال هم به صورت نویسنده و تولیدکننده محتوا فعالیت میکند.
احتمال دارد به خاطر قالبی اندیشیدن بر یکسری چیزها اصرار کنم که برای این سه شغل خوب باشد اما برای شما خوب نباشد. پس هر کجا دیدید بدردتان نمیخورد و کاسه داغتر از آش شدهام بدون رودرواسی از آن بگذرید. خب مقدمهچینی و پرچانگی بس است، اولین نکتهای که به ذهنم میرسد و از همه مهمتر است داشتن خط وبلاگی است.
داشتن خط وبلاگی
تکلیف خود را روشن کنید که از وبلاگ چه میخواهید. شاید بدیهی باشد ولی مهمترین موضوعی است که باید برای آن وقت بگذارید. برای پرسونال برندینگ مینویسید، دغدغه تولید محتوا در یک زمینه خاص دارید یا نه برای تعامل داشتن، نوشتن خاطرات، پیدا کردن دوست، نداشتههای دنیای واقعی و ...
برای هر چیزی که مینویسید وبلاگ میتواند برای شما مناسب باشد. اما چیزی که مهم است حفظ این خط وبلاگی است و شاخه به شاخه نشدن دائم بین موارد بالاست چون مخاطب، شما را گم میکند. دنیای مجازی هم شکر خدا الان جوری شده است که راجع به هر چیزی بنویسید مخاطب خود را دارد. چه راجع به پایان نامه نویسی صحبت کنید یا راجع به خواستگاری رفتن به هر حال مخاطب خود را دارید. در این راه وبلاگهایی که در خط وبلاگی شما هستند را دنبال کنید و اصلا به این توجه نکنید که او هم شما را دنبال کند یا به شما لینک دهد.
کمی راجع به خاطره نویسی و روزمره نویسی
فقط یک بخش است که به نظر من میتوانید هر از مدتی از آن بنویسید آن هم نوشتن خاطرات است. نوشتن خاطرات، دلنوشته و روزمره نویسی بخش جدانشدنی وبلاگ است اما درست نوشتن آن هم بحث متفاوتی است. ننویسید ساعت فلان بیدار شدم، ظهر قرمه سبزی خوردم و برای کنکور خواندم و شب هم خوابیدم. روزمره نویسی اگر حتی نکته خاصی هم نداشته باشد اما نیاز به اوج دارد. مثلا لحظه قرمه سبزی خوردن احتمالا میتوانید یاد قرمهسبزی خاص مادربزرگتان بیفتید که دیگر در این دنیا نیست و از شکمو بودن خودتان کمی صحبت کنید:)
اگر میخواهید بهتر باشید میتوانید در چالشها عمیق شوید. کل داستانگویی در داشتن چالش و ایجاد کشش برای مخاطب است. بخش خاص یک داستان هم آن حس تعلیقی است که در ماجرا وجود دارد. شکافی که بین نقطه شروع و نقطه پایان وجود دارد. مثلا من بگویم چهار ماه برای کنکور خواندم و قبول شدم قاعدتا هیچ کشش خاصی ندارد اما اینکه بگویم در زمان خواندن کنکور بین اپلای کردن و در ایران ماندن مردد بودم، حادثه تلخی به وجود آمد که از لحاظ جسمی و روحی من را نابود کرد یا خانواه موافق رفتنم از کشور نبودند و چالشهای کاری در این بین پارازیت میانداخت احتمالا جالب باشد که بدانید میان این همه داستان مثلا چرا در کشور ماندم. به نظرم راجع به تکنیکهای داستانسرایی و روایتگری هم لازم نیست صحبت کنیم چرا که خودم هم در وبلاگ نویسی انجام نمیدهم و یک مقدار تخصصی میشود.
مخاطب و آنتی مخاطب
برای اینکه بهتر بلاگنویسی کنید بهتر است مخاطب خود را به تصویر بکشید. برای چه افرادی میخواهید بنویسید، قطعا این افراد یکسری ویژگیهای مشترک دارند. مثلا چندسال سن دارند، چه علایقی دارند، چه ویژگیهایی دارند و ... پاسخ به این سوالها در بلندمدت به شما در بلاگنویسی کمک میکند.
معمولا برای کسب و کارها هم که این کار انجام میشود دو تا سه مخاطب در نظر گرفته میشوند اما همیشه یک مخاطب اصلی وجود دارد که تصمیمگیریها بیشتر حول محور آن میچرخد. مثلا من این را برای وبلاگ خودم در نظر گرفتهام که مخاطبم جستجوگر است و به دنبال خواندن بیشتر است برای همین همیشه در کنار اصطلاحات و اسامی خارجی شکل لاتین کلمه را قرار میدهم تا افراد برای مطالعه بیشتر کلیدواژه داشته باشند. این کار شاید روان بودن مطلب را کاهش دهد اما خب اولویت اصلی برای من آن مخاطب است.
همان قدر که مخاطبان مهم هستند، در نظر گرفتن آنتی مخاطب هم بسیار مهم است. یعنی فردی که مخاطب شما نیست به وبلاگ شما نیاید. مثلا فرض کنید با اِکیپی هر جمعه به کوه میروید و عکسهایی از طبیعت زیبای آن منتشر میکنید پس از مدتی یک دوست شما که از تصاویر خوشش آمده به شما میگوید که هفته آینده با شما میآید. او فقط بخاطر دیدن یک طبیعت زیبا آمده و نیامده که مسیر طولانی را کوهنوردی کند.
دائم در راه احتمالا ناله میکند که کی میرسیم و من خسته شدم. هم خودش در واقع اذیت میشود و هم بقیه را اذیت میکند. در وبلاگنویسی هم تصور کنید کلی مطلب عمیق راجع به فلسفه مینویسید و در میان مطالب جملهای جالب از شوپنهاور بیان میکنید. (شوپنهاور به سادهگویی در فیلسوفان مشهور است). فرد به خاطر آن مطلب وبلاگ شما را دنبال میکند اما با بقیه پستها ارتباط برقرار نمیکند و برایش سنگین است. خب دائما بر سر شما به خاطر پستها نق میزند. هم شما اذیت میشوید و هم خود فرد اذیت میشود پس بهتر است نگذارید آنتی مخاطبها زیاد به وبلاگ بیایند.
مثلا من مخاطبان این وبلاگ را کسانی تصور کردهام که به مطالب به نسبت طولانی علاقه دارند و دنبال مطالب کوتاه و گذری نیستند. بخاطر همین در همه پستهایم این قاعده را رعایت میکنم تا آنتی مخاطب زیادی به وبلاگ نیاید. در این حد که حتی در بخش درباره من هم این قاعده را رعایت کردهام تا این اتفاق نیفتد. چون میدانم هم خود فرد اذیت میشود و هم من را اذیت خواهد کرد.
اگر آنتی مخاطب خود را در نظر نگیرید پس از مدتی مخاطب خود را گم میکنید. در مثال کوهنوردی زمانی را تصور کنید که افراد بیشتری با شما همسفر میشوند که اهداف دیگری از کوهنوردی دارند و در طول مسیر خسته و نالان هستند. شما به مرور به این فکر میافتید برای اینکه حداقل از شر این غر زدنها راحت شوید، از کوهنوردی دست بکشید. آمدن مخاطبان نامرتبط هم همین حکم را برای وبلاگ دارد. پیش خودتان میگویید اینجور بنویسم بیشتر مخاطب جمع میکنم، از این هم بنویسم بد نیست و به مرور تمرکز خودتان را از دست میدهید.
کامنتگذاری
برای کامنت گذاشتن بهتر است کمی صبر کنید و بعد از خواندن چندین مطلب برای وبلاگ کامنت بگذارید. نظرات وبلاگ را بخوانید و نوع پاسخ بلاگر را ببینید و بعد تصمیم بگیرید کامنت بگذارید. اگر نظری دارید حتی اگر بلاگر جوابتان را هم نمیدهد شما کامنت بگذارید هم بازخورد محسوب میشود و هم افراد دیگری که مطلب را میخوانند میتوانند از زاویه دیگری به موضوع نگاه کنند.
برای بازخورد بهتر به بلاگر حتما بخشی که برایتان جذاب بوده را بگویید. در کامنتها تجربه من میگوید زیاد وارد جنگ و جَدَلهای بیخود نشوید. شما قرار نیست نظر همه افراد را در یک کامنت بخواهید تغییر دهید و مشخص هم نیست که نظر شما درست مطلق باشد.
برخی وبلاگها دخترانه هستند و کاملا حواستان باشد که نباید در آن جو صمیمی و دخترانه وارد شوید. دلیلی نمیشود چون بلاگر به دوستان خود جواب صمیمی و خوبی میدهد به شما هم جواب خوبی دهد. پس بدون توقع تحویل گرفته شدن، کامنت بگذارید. اگر نظر دادن مخاطبان در پستها برایتان مهم است دو موضوع را در نظر بگیرید یکی اینکه مخاطب را در انتهای پست تشویق به صحبت کنید و دو اینکه حالت دوستانهتری بنویسید.
وبلاگ برتر و پربازدید
وبلاگ برتر وبلاگی است که در یک زمینه حرف برای گفتن داشته باشد و ساختار محتوایی به نسبت خوبی داشته باشد. یعنی اگر حتی مسیر خاصی در محتوای خود ندارد حداقل استانداردهای نگارشی را رعایت میکند. حداقل دیگر جای فعل و فاعلش درست است یا از چیزهایی که در شبکههای اجتماعی رواج دارد مانند ایموجی در متن خود استفاده نمیکند.
برای پربازدید شدن اما راه متفاوتی وجود دارد و روش این است که زیاد بنویسید و شبکهسازی کنید. اگر وبلاگهای برتر بیان را هم ببینید متوجه این موضوع خواهید شد که بلاگر حداقل در برههای از زمان زیاد نوشته است و خوب با وبلاگهای دیگر هم ارتباط برقرار کرده است. این به خط وبلاگی برمیگردد البته هستند افرادی که هر دو را دارند اما حداقل به نسبت سرویسهای دیگری مانند ویرگول درسیستم بیان خیلی کمتر هستند.
برای دنبال کردن یک وبلاگ به مطلب آخر نگاه نکنید و روند نوشتن یک وبلاگ را دنبال کنید. حداقل 5 تا 10 مطلب آخر را بخوانید تا ببینید ارزش دنبال کردن دارد یا خیر. دستهبندی وبلاگ و بخش درباره من هم جای مناسبی برای فکر کردن است. چون علاوه بر اطلاعات شخصی نشان میدهد چه چیزهایی برای بلاگر مهم است.
برای گوگل نوشتن
الگوریتم و ساختار محیط آنلاین را رعایت کنید. من اصلا نمیگویم برای گوگل بنویسید. اما اگر یکسری ساختار و نکات کوچک را رعایت کنید در گوگل هم نمایان میشوید. به هر حال چه بهتر اگر برای مطلبی زحمت میکشید در اختیار افرادی که در جستجوی موضوع هستند هم قرار بگیرد نه فقط دنبال کنندگانتان آن را بخوانند.
مطالب خود من نه تیتر حرفهای دارد نه خیلی از موارد در آن رعایت میشود اما بخاطر رعایت کردن برخی نکات از گوگل ارجاعات خوبی میگیرد. مثلا چند وقت پیش در مورد مطلبی به نام خستگی از دلسوزی نوشتهام که هیچ ربطی به من و رشتهام هم ندارد اما چون یک مولفه مهم در یک طرح پژوهشی بود راجبش خواندم. بعد از آن بخشی از مطالعاتم را به رشته تحریر درآوردم.
جالب اینجاست که چند روز پیش دیدم در گوگل رتبه یک پیدا کرده است و برخی سایتهای مشاورهای هم به آن ارجاع میدهند. خب چه خوب با اینکه مطلب عمیق آنچنانی هم نیست اما افراد زیادی از آن استفاده میکنند. اما در نهایت همیشه اولویت اصلی یک وبلاگ همیشه مخاطبانش خواهد بود تا گوگل.
بهترین ایدهها
بهترین ایدهها از کارهایتان بیرون میآید. خیلی از مطالب این وبلاگ ته مانده یک تحقیق یا مطالعه است. اگر کتاب میخوانید و از آن هیچ ایدهای برای نوشتن پیدا نمیکنید یعنی درست مطالعه نمیکنید. حداقل در یک کتاب پنج نکته جالب وجود دارد که میتوان به زبان شخصی دربارهشان نوشت و حرف زد.
دستهبندی مطالب هم به شما کمک میکند که به ایدههای جالب در مورد موضوعاتی که مینویسید فکر کنید. از مخاطبان اصلی هم میتوانید بازخورد بگیرید، از سوالهایی که میپرسند و نظراتی که میدهند. یادداشتبرداری ایدهها در این بخش خیلی توصیه میشود.
اهمیت پیوندها
من وبلاگ فانوس را به خاطر جملهای که در کنار وبلاگ خود نوشته خیلی دوست دارم. اما دلیل مهمتر دوستداشتنم به حرفهای بودن پیوندها برمیگردد. در بخش آرشیو پیوندهای روزانه آمده مطالبی را قرار داده که در سالهای مختلف خوانده و برایش جذاب بوده است. برخی اوقات فکر میکنم کاش به جای جعبه بایگانی کنار وبلاگ بیایم مطالب خوب و خواندنی دیگران را به طور ماهیانه معرفی کنم.
راستش اما بخش پیوندها این روزها مثل قبلا پر طرفدار نیست. شاید بهتر باشد مطلبی مثل بهترین پستهایی که خواندم را منتشر کنید. کاری که شاهین کلانتری خیلی خوب انجام میدهد. البته در سری آخر به من قول داد به طور منظم و مداوم این کار را انجام دهد اما خیلی وقت است که این قول را پشت گوش انداخته است. احتمالا درگیریهای کسب و کارش زیاد شده است. مزیتی که این کار دارد این است که پس از مدتی شما به یک رسانه خوب برای این موضوع تبدیل میشوید.
مثلا یک زمانی برای من عجیب بود که یک کانال تلگرامی در زمینه خاص بیشترین دنبال کننده را دارد با اینکه افراد خیلی بهتری در آن حوزه وجود داشتند. از افراد دنبال کننده که دلایلشان را پرسیدم با این جواب روبهرو شدم که درست است که فرد مذکور ضعیفتر است اما مطالب خوب دیگران را هم معرفی میکند و این باعث میشود که با بودن در یک کانال تمام مطالب خوب این حوزه را دنبال کنیم و بهروز باشیم.
تقویم وبلاگی
اگر زمان برایتان مهم است و هدفمند مینویسید، تقویم محتوا برای وبلاگ داشته باشید. پستها را در روزهای خاص منتشر کنید. در روزهای خاص بنویسید، در ساعتهای خاص به کامنتها جواب دهید و در زمان خاصی وبلاگ بخوانید. البته این موضوع کمی به روحیه فردی هم بستگی دارد اما برای من به شخصه مفید بوده است.
من پستهایم را در این وبلاگ معمولا جمعه و حدود ساعت 9 شب منتشر میکنم و وقت اصلیم برای نوشتن هم شب قبل است. در بقیه ایام هفته با تمرکز بالا در کارهایی که باید حضور دارم. مگر اینکه زمان خالی یا مناسبت خاصی پیش بیاید که بخواهم این را کنار بگذارم. البته قبول دارم بخشی از جذابیت وبلاگنویسی در آنی و لحظهای نوشتن است. اما من ترجیح میدهم زندگی واقعیم را فدای جذابیت وبلاگنویسی نکنم.
از زمانی که این کار را در وبلاگهای مختلفم انجام میدهم، ذهنم منطقیتر کار میکند و دائم مرا برای کارهای مختلف قلقلک نمیکند و همراه بهتری برای من شده است. شاید برای من به این شکل باشد اما به شخصه پس از وبلاگ خوانی زیاد، تمرکز برای من سخت میشود و اگر این کار را در زمانهای مختلف انجام دهم، ذهنم دچار تشویش میشود و نمیتوانم کارهایم را آنطور که باید انجام دهم. پیشنهاد میکنم برای مطالعه بیشتر راجع به اثر زایگارنیک (Zeigarnik effect) بخوانید.
صحبت آخر
این وبلاگ و دنیای آنلاین قرار نیست همه زندگی شما شود و جای زندگی واقعی شما را بگیرد. شاید زمانی به خودتان بیایید و ببینید حتی نمیتوانید احساساتتان را به عزیزانتان منتقل کنید. چرا؟ چون وبلاگ کل دنیای شما شده است و فکر میکنید تمام احساساتتان را باید با نوشتن خالی کنید.
وبلاگ نویسی درست است احساسات خوبی به وجود میآورد. احساس فرهیخته بودن، معنا داشتن و کلی چیزهای مثبت دیگر میدهد. اما اگر به زندگی شخصی و واقعی شما لطمه میزند تعارف را کنار بگذارید و با آن خدافظی کنید. اگر به زندگی شما لطمه میزند و نمیتوانید آن را مدیریت کنید هیچ فرقی با شبکههای اجتماعی نمیکند. اگر بازی زندگیتان در دنیای واقعی گره خورده است بدترین کار ممکن حضور در فضای آنلاین است. آرزو میکنم سالها در وبلاگ بمانید و خوب قلم بزنید تا از خواندن نوشتههایتان ذوق کنیم و کلی حس خوب بگیریم.
پی نوشت: دیگر فکر نمیکنم در زمینه وبلاگ مطلب بنویسم چون فکر میکنم انسانهای بهتری برای گفتن حرفها هستند.
من بیشترش رو خوندم:))
نظر شخص من اینه که نمیشه روی آمار و نرخ بازدید بیان حساب کرد..سالها در پرشین بیان و بلاگ اسکای می نوشتم و هر بار کوچ کردم.به جرات می تونم بگم سیستم آمار گیری بیان داغونه!!
اون مسیر مشخص هم برای من هیچ وقت اتفاق نیافتاده
وبلاگ همیشه برای من جایی بوده که ذهنم رو خالی می کردم
و بعد چندین سال به وبلاگم و نوشتن وابسته شدم