۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موفقیت» ثبت شده است.

چند جمله خوب از کتاب قله و دره ها از اسپنسر جانسون:

قله ها و دره ها به یکدیگر پیوسته هستند.
اشتباه امروز شما در دوران خوب دوران بد فردای شما را می‌سازد.
و رفتار خردمندانه شما در دوران بد امروز دوران خوب فردای شما را میسازد. باورها و عملکرد خود، قله ها و دره های شخصی خود را کنترل کنید.

هنگامی که شما انتخاب می‌کنید که چیزها را متفاوت ببینید، مسیرهای تازهای در خارج از دره پدیدار می‌شوند.

در بین قله ها همیشه دره ها وجود دارند.
عامل تعیین کننده در دیر یا زود رسیدن به قله بعدی همانا چگونگی مدیریت دره‌تان است.

همه ما داستان افراد موفقی را شنیده ایم که قبل از ساعاتی که باید در مکان کار یا مسابقه و ... حضور پیدا می کردند. مدیرانی که قبل از زمان شروع کارشان در محل کار حضور می یابند یا ورزشکارانی که قبل از شروع زمان تمرین در مکان تمرین حضور پیدا می کردند. اما چیزی که مهم تر است این است که آن‌ها با هدف مشخص، زودتر در مکان حضور پیدا می کردند. لری برد بازیکن بسکتبال بوستون سلتیکس چندین ساعت قبل از شروع بازی به سالن مسابقه می رفت. او همیشه از یک طرف زمین شروع به دریبل زدن تا سمت دیگه زمین می کرد و تمام این مدت سرش پایین بود. واقعا چرا؟چون میخواست سانت به سانت زمین را بررسی کند. او می خواست بدونه کدوم قسمت زمین مشکل دارد تا اگر در طول مسابقه بخواد توپ را برای کس دیگه ای ارسال کنه، به اون نقطه ارسال نکنه و باعث از دست رفتن توپ نشه یا اقدام به شوتزنی در آن منطقه از زمین نکند.
در واقع او حاضر بود کاری رو انجام بده که بقیه بسکتبالیست ها حاضر به انجام آن نیستند و بخاطر همین امر در پرتاب جزء برترین های تاریخ بسکتبال محسوب می شود.

وقتی بگویی اوقات فراغت یک علم در جهان است همه با تعجب نگاه می کنند ولی بحث این است چند نفر می توانند فقط این واژه را تعریف کنند. امیدوارم ان را با زمان ازاد اشتباه نگیرید، امیدوارم بدانید که اگر در حال ورزش می باشید الزاما در حال اوقات فراغت نیستید.به شخصه فکر می کنم علم مهمی است چرا که انسان ها در فراغت است که می توانند حالشان را خوب کنند. شما یک زمان دارید که در حال تحصیل، کار، خانواده و ... هستید و این زمان را همه ادمها تقریبا می گذارند اما زمانی که در واقع تفاوت ها را بین افراد رقم میزند فراغت شماست.

میخواهم یکی از ویژگی های اوقات فراغت را معرفی کنم که ان ازادی انتخاب است. این ویژگی به این موضوع اشاره دارد که اگر در خانه هستید و فقط گزینه نگاه کردن تلویزیون را دارید و شما هم تلویزیون را روشن می کنید و عمل کانال سورفینگ را انجام می دهید در حال گذران اوقات فراغت نیستید. در پستهای بعدی بیشتر راجع به ان صحبت خواهم کرد.

دوباره عید شد و من چرتکه به دست، اتفاقات سال گذشته را نگاه می کنم. بعضی عادت‌های خوب پیدا کرده‌ام بعضی نق زدن‌های تلخ، آدم‌هایی که رابطه‌ام با آن‌ها در حال قطع شدن است و آدم‌های جدیدی که خوشحالم بابت آشنا شدن با آن‌ها در سال قبل.

شکست‌ها، موفقیت‌ها، جان کندن‌ها، تلاش‌ها، اهمال کاری‌ها، رسیدن و نرسیدن‌ها و همه و همه.....

خوشحالم که  در بهار می‌توانم رنگ مورد علاقه ام سبز را بیشتر ببینم. خوشحالم برای حال دل خوب آدم‌ها، خوشحالم این چند روز خیلیا با وجود مشکلاتشون حالشون خوب میشه. خوشحالم برای دیدن دوباره بعضی دوستان و آشنایان، خوشحالم از دور ریختن کینه‌‌ها و دل تکونی‌ها.

خوشحالم برای آرزوهای خوبی که مردم برای خودشان و دیگران می‌کنند اما یه نکته ای رو نباید غافل شد
قبل از اینکه بخواهید ارزو کنید یادتون باشه اتفاقات بزرگ در یک سال تلاش به وجود نمیاد پس به تناسب تلاشتون و بازه زمانی آرزو کنید.

تا آوریل 1954 باوری کلی بین مردم وجود داشت و آن باور این بود انسان توانایی فیزیکی شکستن رکورد 4 دقیقه را ندارد و نمی تواند در کمتر از 4 دقیقه یک مایل بدود. در واقع وقتی انسانهای سابق شکست خورده بودند همه به این نتیجه رسیده بودند که زندگی اینگونه است و ما تواناییش را نداریم اما وقتی راجر بنستین  رکورد 4 دقیقه را شکست از ان روز تا به امروز بیش از 20 هزار نفر اینکار را انجام داده اند. واقعا چه چیزی تغییر کرد؟

فقط باور جدیدی شکل گرفت. افراد می دانستند اینکار قبلا انجام شده پس انجام ان امکان پذیر است. اکثر انسان ها احتیاج دارند که ببینند شخصی کاری را قبلا انجام داده تا توانایی انجام را در خود ببینند. در واقع دیدگاه چشمی دارند یعنی با توجه به شواهد و مدارک تصمیم به کاری می گیرند اما دیدگاه ذهن درک ان چیزی است که میبینی. با وجود شکستها، باوجود وضعیت بد اقتصادی،با در نظر گرفتن حرفهای ناامید کننده مردم امکان دارد من موفق شوم.

>در سالیان گذشته همیشه بازیکنی که رباط صلیبی پاره میکرد اعتقاد بر این بود دیگر به ان کیفیت قبلی خود برنمی گردد اما بعد از مدتی بازیکنانی با ذهنیت و باوری امدند که می دانستند می توانند. در همین سالها افراد زیادی موفق به شکست سرطان شده اند، پدیده ای که قبلا امیدی برای مبارزه با ان وجود نداشت.

هر چه انجام یک کار سخت تر باشد موفقیت رسیدن به آن شیرین تر است. رسیدن به هدف سخت شیرین است اما ان شجاعت در کار و شخصیت و روحیه ای که در حین کار در تو به وجود می اید مهم تر از خود هدف است. در میان تلاشهایت اگر نگاهی به خود بیندازی، متوجه می شوی که تو چقدر انسان بهتر و قوی تری شده ای. فکر کنم جمله ای از نیچه است که می گوید مشکلی که تو را نکشد تو را قویتر می کند.

قبل از مصاحبه دکتری بود که اولین بار با آن آشنا شدم. در برخی دانشگاه‌های خارج از کشور از دانشجو برای ورود به مقطع دکتری قیف تخصص می‌خواهند. برایم جالب بود و درباره‌اش بیشتر خواندم، هر چه بیشتر خواندم برایم جالب‌تر شد. داستان از این قرار است که برای متخصص شدن در یک حوزه نیازمند محورهای مکملی هم برای تخصص در آن حوزه هستیم مثلا وقتی می‌خواهی یک  معلم زبان خوب شوی علاوه بر تخصص کامل بر زبان نیازمند مهارت‌های مکملی مثل روش تدریس خوب یا ارتباط خوب با دیگر اساتید یا فن بیان خوب و ... هم هستی و این مهارتهای مکمل در متخصص شدن تو کمک شایانی می‌کنند.

این مهارت‌ها نیازمند تعادل می‌باشد و هر مهارتی به میزانی که نیاز است باید وارد قیف تخصص شوند. هر مهارت 5 سطح دارد که از مهارت پایه تا تخصص کامل متغیر است. ما برای متخصص شدن در یک موضوع علاوه بر مهارت علمی آن موضوع، نیازمند مهارت‌های عمومی آن بخش هم برای متخصص شدن هستیم.

مطلب را با یک سوال ساده اغاز می کنم به نظر شما پختگی بهتر است یا عدم پختگی؟ سوال راحتی بود و شاید به نظر خیلی ها سوال بسیار مسخره ای، چرا که معلوم است که پختگی بهتر است.

چند وقت پیش مصاحبه ای از خانم عراقیان طراح پل طبیعت تهران می دیدم که می گفت متخصصان همیشه محدودیت های کارشان را می بینند و در همان محدودیت ها همیشه فکر می کنند ولی اماتور ها محدودیت های کار را نمی بینند و تا بی نهایت فکر می کنند و ایشان یکی از دلایل موفق شدن طرح خود را اماتور بودن خود می داند. فرق پختگی و عدم پختگی به همین سادگی است. وقتی دیواری در جلوی مسیر یک فرد پخته وجود دارد خب خیلی منطقی کنار می رود و به راه دیگری برای جلو بردن مسیر فکر می کند ولی یک فرد ناپخته خود را به در و دیوار می زند که شاید راهی باشد که بتوان از همین دیوار عبور کرد و بعضی اوقات با خلاقیت خود موفق هم می شود. فرد ناپخته محدودیت نمی شناسد. پس قدر عدم پختگی خود را باید بدانیم و حواسمان باشد به راحتی از دستش ندهیم.

ولی این را هم بدانیم که ترکیبی از پختگی و عدم پختگی باعث موفقیت می شود و نه دید سیاه داشته باشید و نه سفید و به دید خاکستری به این دو مقوله نگاه کنید. پختگی هم نیاز است تا ما انرژی خود را در جای بیخود هدر ندهیم. نیاز است تا ما تصمیمات اشتباه را دوباره نگیریم. نیاز است تا ما از تجربیات دیگران درس بگیریم. پختگی نیاز است همان قدر که عدم پختگی نیاز است. امیدوارم از هر کدام در جای خود بهترین استفاده را کنید

دیروز در تکمیل تحقیقی دوباره به موضوع آشنایی برخوردم تناقض استاکدیل. اولین بار فکر می‌کنم در کتاب بهتر از خوب "جیم کالینز" بود که  با آن مواجه شدم. داستان دریا سالاری که بعد از هشت سال  از اردوگاه زندانیان جنگ ویتنام آزاد شد. استاکدیل می‌گوید که هیچوقت نسبت به پایان ماجرا تردید نداشتم نه تنها مطمئن بودم آزاد می‌شوم بلکه می‌دانستم پیروزی نهایی با من است.

دقت کنید او بیش از 20 بار شکنجه شد و از حقوق یک زندانی هم محروم بود.بعد در جواب سوال چه کسی نتوانست آن شرایط زندان را تحمل کند جواب داد خوشبین ها!!! همان‌هایی که فکر می‌کردند جشن میلاد مسیح آزاد می‌شوند و سال نو می‌شد و آزاد نمی‌شدند. بعد می‌گفتند در عید پاک آزاد می‌شویم، عید پاک هم می‌گذشت و آزاد نمی‌شدند. بعد نوبت روز شکرگذاری می‌رسید، آن هم می‌آمد و می‌رفت و خبری از آزادی نبود.

استاکدیل می‌گوید نباید نسبت به عاقبت خود تردید کنی وگرنه می‌بازی و باید جرأت داشته باشی و با واقعیت هر چند تلخ و ناگوار روبه‌رو شوی. همه ما در گذر عمر با حقایق تلخ و حوادث کمرشکنی روبه رو می‌شویم. شاید بیماری، جراحت، تصادف و از دست دادن عزیزان یا شغل خود باشد. نکته‌ای که وجود دارد بودن یا نبودن در سختی نیست بلکه روش برخورد با این واقعیات تلخ است. در واقع تناقض استاکدیل بیان می‌کند به پایان خوش ماجرا ایمان داشته باش در عین حال با وقایع تلخ زندگی هم باید روبه‌رو شوی.

داستان این است که نمی‌توانی موفق شوی وقتی هیچ خونی از دماغت بیرون نیامده، وقتی شلوارت یکبار کثیف نشده، بدون یکبار زمین خوردن نمی‌توانی موفق شوی. تقریبا اکثر شرکت‌های موفق همزمان و بطور منظم با بیشتر حقایق ناگوار وضع موجود جامعه‌شان روبه‌رو می‌شوند. شکست می‌خورند و یاد می‌گیرند و می‌دانند روزی موفق می‌شوند شاید دیر اما حتمی.

این مختص شرکت‌ها نیست خیلی از افراد بزرگ جهانمان شرایط بسیار بدی را در زندگی تجربه کرده‌اند اما به آینده خوب خود شک نکردند. سعی می‌کنم هر تحقیقی انجام دادم بخش جالبی از آن را به اشتراک بگذارم توصیه استاکدیل را فراموش نکنید در جشن میلاد مسیح آزاد نمی‌شویم پس مقاومت کن. راستی کتاب بهتر از خوب برای هر کسی و هر وضعیت و هر شغلی جالب است. خواندنش را توصیه می‌کنم.