حکایت کمونیست شدن ملانصرالدین را احتمالا شنیده‌اید اگر نشنیده‌اید حکایت کامل آن را می‌توانید از این سایت ببینید. اما در بخشی از آن در توضیح کمونیست بودن به ملا می‌گویند اگر دو تا اتومبیل داشته باشى و یکى دیگر اتومبیل نداشته باشد ناچار خواهى بود یکى از آن دو را بدهى. ملا با رضایت کامل قبول می‌کند. سپس به او می‌گویند اگر دو تا الاغ داشته باشى هم باید یکى را بدهى به کسى که الاغ ندارد. او می‌گوید نه من حاضر به انجام این کار نیستم. چرا؟ چون من اتومبیل ندارم اما الاغ دارم. داستان بسیاری از نقدهای برخی از ما هم به همین شکل است. رشوه دادن و اختلاس کردن بد است چرا که ما نمی‌توانیم انجام دهیم ولی اگر با 1000 تومان اضافی جنسی را بفروشیم، عیبی ندارد به جایی برنمی‌خورد. شما هم سوار تاکسی شده‌اید که کل مسیر، راننده از فساد مالی می‌نالد اما در انتها خودش کرایه اضافه‌تری را طلب می‌کند. بهتر است کارهایمان را مصادره به مطلوب نکنیم، کار بد، بد است و کار خوب، خوب است. کم و زیاد آن ارزش رفتار را تغییر نمی‌دهد. 

مصادره به مطلوب کردن

۱ ۰