۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ذهنیت» ثبت شده است.

زمان نمایشگاه کتاب نزدیک است و بخاطر همین حس کردم بد نیست جملاتی از آرتور شوپنهاور درباره کتابخوانی نقل کنم. شوپنهاور از جمله فیلسوفانی است که حرفهایش برای عامه مردم قابل درک است و شاید این موضوع باعث وجه تمایز او با بسیاری از فیلسوفانی است که انگار برای خودشان حرف زده‌اند تا برای جامعه‌شان.

هنر نخواندن هنری است بس مهم و آن روی نیاوردن به کتاب‌هایی است که در هر زمان اقبال عظیم عامه را به خود برمی انگیزد. وقتی رساله ای سیاسی و مذهبی یا داستان و شعری سروصدای زیادی برانگیخت به یاد بیاورید که  برای ابلهان نوشته شده اند به خاطر همین خواننده فراوان پیدا می‌کنند! هدف بسیاری از کتاب‌ها استخراج چند درهمی از جیب عامه است و برای حصول این مقصود، مولف و ناشر و منتقد با هم دست به یکی کرده‌اند.

این کتاب‌ها تنها به هدف کسب پول و شهرت تالیف شده‌اند نه فقط بی فایده‌اند بلکه زیان‌آور نیز هستند. هرگز نمی‌توان کتاب‌های مزخرف را خواند و به مطالعه کتاب‌های عالی نیز پرداخت. شرط خواندن کتاب‌های خوب، نخواندن کتاب‌های بد است زیرا زندگی کوتاه است و فرصت و توان محدود. خرید کتاب چیز خوبی است اگر زمان مطالعه ان را هم بتوان خرید. اینکه شخصی بخواهد هر چه را می‌خواند حفظ کند مثل این است که سعی کند هر چه را می‌خورد در معده نگه دارد.

برای اینکه این مطلب ترویج نخواندن کتاب هم نشود با اجازه جناب شوپنهاور این را بگویم که کتاب های مهم را باید دو مرتبه و یا حتی چندمرتبه خواند به این دلیل که مطلب در مرتبه دوم به کمال فهم می‌رسد. به خاطر داشته باشید کسی با خواندن کتاب گاو بنفش ست گادین چیز زیادی از بازاریابی درک نخواهد کرد. محتوای جذاب خوب است اما برای عام نه برای کسی که می‌خواهد موضوعی را عمیقا درک کند.

تا آوریل 1954 باوری کلی بین مردم وجود داشت و آن باور این بود انسان توانایی فیزیکی شکستن رکورد 4 دقیقه را ندارد و نمی تواند در کمتر از 4 دقیقه یک مایل بدود. در واقع وقتی انسانهای سابق شکست خورده بودند همه به این نتیجه رسیده بودند که زندگی اینگونه است و ما تواناییش را نداریم اما وقتی راجر بنستین  رکورد 4 دقیقه را شکست از ان روز تا به امروز بیش از 20 هزار نفر اینکار را انجام داده اند. واقعا چه چیزی تغییر کرد؟

فقط باور جدیدی شکل گرفت. افراد می دانستند اینکار قبلا انجام شده پس انجام ان امکان پذیر است. اکثر انسان ها احتیاج دارند که ببینند شخصی کاری را قبلا انجام داده تا توانایی انجام را در خود ببینند. در واقع دیدگاه چشمی دارند یعنی با توجه به شواهد و مدارک تصمیم به کاری می گیرند اما دیدگاه ذهن درک ان چیزی است که میبینی. با وجود شکستها، باوجود وضعیت بد اقتصادی،با در نظر گرفتن حرفهای ناامید کننده مردم امکان دارد من موفق شوم.

>در سالیان گذشته همیشه بازیکنی که رباط صلیبی پاره میکرد اعتقاد بر این بود دیگر به ان کیفیت قبلی خود برنمی گردد اما بعد از مدتی بازیکنانی با ذهنیت و باوری امدند که می دانستند می توانند. در همین سالها افراد زیادی موفق به شکست سرطان شده اند، پدیده ای که قبلا امیدی برای مبارزه با ان وجود نداشت.

هر چه انجام یک کار سخت تر باشد موفقیت رسیدن به آن شیرین تر است. رسیدن به هدف سخت شیرین است اما ان شجاعت در کار و شخصیت و روحیه ای که در حین کار در تو به وجود می اید مهم تر از خود هدف است. در میان تلاشهایت اگر نگاهی به خود بیندازی، متوجه می شوی که تو چقدر انسان بهتر و قوی تری شده ای. فکر کنم جمله ای از نیچه است که می گوید مشکلی که تو را نکشد تو را قویتر می کند.