۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انسان خوب» ثبت شده است.

شاید شما هم شنیده باشید. برخی می‌گویند باید به این و آن بچسبی. اگر  از بنده خدایی خوشت هم نمی‌آید باید به احترامش کلاه از سر برداری. چرا؟ چون آدمی است که دستش می‌رسد برای تو کاری انجام دهد. در زمان مهمل بافتن باید سرت را فقط به نشانه تأیید تکان دهی. کسی نمی‌گوید که شاید همین سکوت‌ها، همین چاپلوسی‌های بی‌خودی، همین احترام گذاشتن‌های زورکی باعث شده این فرد برای خودش الان برو و بیایی داشته باشد.

بیشتر از یک کمی عجیب شده‌ایم. جلوی هم بلند می‌شویم و پشت سر یکدیگر را به باد تمسخر می‌گیریم. صدای دکتر دکتر کردنمان گوش آسمان را کر می‌کند اما فرد بعد از رفتن درجه‌اش به مرتیکه و زنیکه تنزل پیدا می‌کند. همدیگر را فالو می‌کنیم تا فقط یکدیگر را زیر نظر داشته باشیم. ایراد می‌گیریم تا فقط نشان دهیم حرفی برای گفتن داریم.

بیشتر که دقت می‌کنم می‌بینم این رفتارها زیاد هم عجیب نیستند. انگار کسانی که از این قاعده و اصول پیروی نکنند بیشتر عجیبند. آنها تنهاترند، بی‌رمق‌ترند، زور کمتری دارند و برای خودشان دبدبه و کبکبهای ندارند. هر کس در زندگی خود فلسفه‌ای دارد، اولویت‌های متفاوتی دارد راستش بدون در نظر گرفتن این مسائل من این مدل آدم‌های ساده را بیشتر دوست دارم حالا اصلا شما بگویید هیچ جذابیتی ندارند و حوصله‌سربر هستند.

روزی استیون هاوکینگ گفت ربات‌ها بر انسانها چیره می‌شوند و بشر به دسته ساخته خود نابود می‌شود. از آن زمان تا الان

سجاد تازه از آلمان برگشته بود که پیغام داد بیا که برایت سوغات خریده‌ام. خودم را از قبل برای دیدنش آماده کرده بودم، هم دلم برایش تنگ شده بود و هم برای شنیدن غرغر کردنش مهیا شده بودم. با همان لبخند دوست‌داشتنی گفت نسکافه دیگه؟ گفتم در این حد هم از هم دور نبوده‌ایم که بخواهد ذائقه‌ام عوض شود. همیشه مرتب بودن زیاد از حدش برای من جالب است. با این که از لحاظ سبک زندگی خیلی متفاوت هستیم اما حرف‌های مشترک زیاد داریم طوری که ساعت‌ها با هم حرف بزنیم و خسته نشویم.

از دوچرخه‌سواری‌هایش گفت، رویدادهایی که شرکت کرده بود و عکس‌ها را نشان می‌داد. تعریف‌هایش که تمام شد آرام آرام غرغر کردنش را شروع کرد. اول از اینکه دوباره باید برود کمی گله کرد و بعد از نگاه بالا به پایین چشم رنگی‌ها شکایت می‌کرد. از کشورهای اروپایی متنفر است و مثل من بیشتر آمریکای جنوبی را دوست دارد البته کشورهای شرق آسیا را هم خیلی دوست دارد. می‌گفت انگار زورشان می‌آید که جواب آدم را بدهند.

سکوت کرده بودم و می‌شنیدم همان کاری که همیشه می‌کنم اما این دفعه به خودم گفتم شاید حرفی بزنم بهتر باشد. گفتم سجاد حرفت این است که اروپایی‌ها نژادپرست هستند و خیلی کارشان زشت است، درست است؟ گفت شک داری. گفتم

همیشه سعی کرده‌ام آرامشم را در زندگی حفظ کنم. اما برخی اوقات حرف‌هایی آدم را به هم می‌ریزد. به جمله همیشگی خودم برمی‌گردم همیشه شروع یک دوستی، رابطه، موقعیت شغلی و انتخاب با ما است اما پایانش با ما نیست. پایانش حرف‌هایی است که تا ابد از تو می‌گویند و تا ابد تو خواهی شنید و بهاهایی است که به خاطر آن انتخاب باید بپردازی. اما گزینه انتخاب بعدی هم داری که می‌خواهی آن حرف‌ها متعلق به پشت سر تو باشد یا آن‌ها را بیاوری جلوی چشمانت و ذره ذره آن‌ها را دائم مرور کنی.

در این زمان‌ها اوضاع وقتی بدتر می‌شود که این حس را داری که برای مجموعه‌ای زحمت کشیده‌ای و کارهای شایسته‌ای برای آن مجموعه انجام داده‌ای اما به جای قدردانی و چند حرف دوستانه و محبت‌آمیز در پایان خط حرف‌هایی را می‌شنوی که سوهان روحت می‌شود و این حرف‌ها را هم در آینده خواهی شنید.

یکی از دوستانم یک شب خیلی ناراحت بود و خواست درد و دلی بکند و از دوست مشترکمان حرف بزند. از این می‌گفت که وقتی فردی از مشکلات شخصی و خانوادگیش برای تو حرف می‌زند و تو به او کمک می‌کنی، وقتی چند شب برای دوری از احساسات بد به تو پناه می‌آورد و تو به او جا می‌دهی و تر و خشکش می‌کنی خیلی بی‌چشم و رو است که الان به شکلی رفتار می‌کند که انگار ما غریبه‌ایم و همه چیز را فراموش کرده است.

در پایان هم گفت من نمی‌دانم چگونه با این بچه بودنش کار می‌کند و رفتارش با همکارانش چگونه است ولی من فهمیده‌ام که علاوه بر بچه بودنش بسیار بیشعور هم است.

مثل همیشه سکوت کرده بودم تا بشنوم. بشنوم و بشنوم تا حرف‌هایش تمام شود

از زمانهای گذشته تا به امروز، افراد زیادی بوده‌اند و هستند که علاقه دارند خوب به نظر برسند. علاقه به آراستگی و خوب به نظر رسیدن فکر نمی‌کنم چیز بدی باشد. به هرحال چه اشکالی دارد ما به ظاهر خود برسیم تا خوب به نظر برسیم. شاید افراط در آن برخی را آزار دهد اما در کل ظاهر خوب بهتر از ظاهر بد است. ظاهر اما موضوع مورد بحث من نیست و از زوایه دیگر به این موضوع می‌خواهم نگاه کنم. هر کس در حد نرمال به نظرم می‌تواند سعی داشته باشد خوب به نظر برسد. اما مشکل از جایی شروع می‌شود که ما  می‌خواهیم فراتر از چیزی که هستیم، خوب به نظر برسیم.

ما برای خوب به نظر رسیدن نیازمند اندکی خوب بودن هستیم. نمی‌شود پر از اخلاقهای مزخرف بود ولی خوش اخلاق به نظر رسید. استادی داشتم که همیشه بیان می‌کرد حواستان باشد الکی خودتان را باد نکرده باشید. می‌گفت حتی نگذارید دیگران بیش از ظرفیت و پتانسیل بادتان کنند چرا که اگر ترکیدید دیگر به یک مرحله قبل نمی‌آیید تا تلاش کنید دوباره بالا بیایید. اگر ترکیدید می‌روید و تا صفر سقوط می‌کنید.

خیلی از افراد علاقه دارند فقط خوب به نظر برسند. در برخی دورانها همکلاس‌هایی داشتم که هنگامی فردی در کلاس ارائه می‌داد آنها کتاب را ورق به ورق با او پیش می‌رفتند که اگر خدایی نکرده طرف اشتباهی انجام داد اولین نفر باشند که پیش چشم استاد خوب به نظر برسند. آنها دغدغه خوب به نظر رسیدن داشتند البته با کتاب باز. در پایان ارائه، آنها هیچ چیزی از محتوای ارائه نفهمیده بودند اما خوشحال بودند چرا که پیش فردی که می‌خواستند خوب به نظر رسیده بودند.

دوست دیگری داشتم که وقتی سر کلاس ارائه داشت با کمک عکسهای گرفته شده در شبکه‌های اجتماعی پست می‌گذاشت که کارگاه من در فلان دانشگاه و از این داستانهای خاص داشت. او فراتر از چیزی که ارائه می‌داد می‌خواست خوب به نظر برسد. در شرکتی چند سال پیش به پیشنهاد دوستی پستی را قبول کردم. یکی از کارکنان دائم در جلسات دوست داشت موضوعات را زیر سوال ببرد و انتهای حرفش این بود که من می‌توانم این موضوع را حل کنم. بماند که یکی از گزارشهای مداوم دریافتی ما از کارکنان دیگر دخالت ایشان در امور آنها بود. در برخی حوزه‌ها واقعا بااستعداد بود اما این خوب به نظر رسیدن و علاقه به نشان آن باعث شده بود که کارهای خوب خودش را هم خراب کند.

دلیل این خوب به نظر رسیدن زیاد از حد را در یک چیز می‌بینم و آن مهم بودن نظر مردم است. افراد دوست دارند مورد تأئید دیگران باشند. کم و زیاد آن البته در بسیاری از ما وجود دارد. لایک و لایکیسم زاییده این نقطه ضعف انسانی است. حالا که برخی افراد بیشتر و بیشتر زندگی برای مردم و مورد تأئید بودن دیگران را تمرین می‌کنند، بیایید ما بیشتر برای خودمان زندگی کنیم.

در این روزها حال خوب ادمها کمتر شده است. فهم و تجربه من می گوید حال خوب را وابسته به بعضی چیزها نباید کرد.  اشتباه بزرگی است وابسته کردن حال خوب به ویژگی های شخصیتی و سن و مقطع تحصیلی و ... اما این روزها انسان ها اکثرا حال خوب را در شبکه های مجازیشان جستجو می کنند، حال خوب را در چیزهایی خلاصه می کنند که در حال حاضر ندارند...

حال خوب هم در سن ده سالگی هست هم در سن بیست سالگی هم در سن سی سالگی و هم همینطور بالاتر. حالا شاید ماهیت حال خوب در گذر سن تغییر کند که این طبیعی است و هر رده سنی حال خوب خود را دارد. چیزی که در مقطع لیسانس حال تو را خوب می کند در مقطع دکتری نمی تواند حال تو  را خوب کند. اما خب یکسری چیزها متعلق به زمان و شرایط خاصی نیست.

مانند حال خوب ارتباط  با انسان های خوب، مثل داشتن دوستان خوب، شبیه سفر و دیدن و گشت وگذار و تجربه کردن، همچون دیدن لبخند و شادی دیگران. اینها معمولا حال هر کسی را خوب می کند اما مهمترین چیزی که حال ادم را خوب می کند این است معنا داشتن در زندگی و موثر بودن. تکه پازلی از این دنیا بودن حال خوبی دارد. هر چند نقش کوچکی در تکمیل پازل داریم اما نبودمان باعث می شود چیزی در این دنیا کم شود. هر چند کوچک و ریز باشیم اما سعی کنیم نقشمان را درست ایفا کنیم، سعی کنیم درست در این دنیا بازی کنیم. کمتر جر بزنیم و درست بازی کنیم.

حال های خوب زیادی در این دنیا هست که خب طبیعتا برخی از انها در زندگی ما وجود ندارد. انها را به فاجعه تبدیل نکنیم و به اندازه نداشتن برخی، کمبود را تجربه کنیم نه کل زندگی را به خود و دیگران زهرمار کنیم

در هر شرایطی می شود از زندگی لذت برد به شرط اینکه نهیلیسم را از خود دور کنیم.