۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد» ثبت شده است.

به دفتر استادم وارد می‌شوم با کنایه بعضا تکراری روبه‌رو می‌شوم که پیش ما نمی‌آیی و همیشه با دیگران انگار هستی. می‌توانم حدس بزنم این طعنه از کجا می‌آید از اینجا که چند روز پیش چند ساعتی را در دفتر استاد دیگرم گذرانده‌ام و بر سر کارهایمان کمی با هم اختلاط کرده بودیم. کاش می‌توانستم بی‌پرده حرف‌هایم را بزنم اما چه می‌شود کرد بهرحال نه دوست دارم حرمتی را بشکنم نه حوصله‌ای مانده برای زدن برخی حرف‌ها و نه سیستم حوصله و وقت شنیدن برخی حرفها را دارد پس چه بهتر که آبی در هاون نکوبم و با لبخند و شوخی عرض ارادتی بکنم و راهم را بگیرم و به دنبال کارهایم بروم.

حرف‌هایم اما می‌ماند و در سرم دائم می‌چرخد. می‌خواهم بگویم

دکتر محمد فاضلی مطلبی تحت عنوان نااستادان و نادانشجویان در روزنامه ایران منتشر کرده است. در آنجا به این مطلب می‌پردازد که دانشگاه‌ها تحت فشار کمبودهای مالی دست به دامان تأسیس پردیس‌های دانشگاهی شده‌اند و دانشجو را به چشم پول می‌بینند. دانشجویی که قرار است به عنوان نیروی انسانی متخصص و مشارکت‌جوی جامعه تربیت شود اما به فرد سرخورده‌ای تبدیل می‌شود که نه جامعه خود را می‌شناسد و نه حتی حوصله شناختن دغدغه جامعه خود را دارد.

ایشان به نقل از کتاب استادان و نااستادان بیان می‌کند

در فیلم آینه بغل دیالوگ جالبی بین جواد عزتی و نازنین بیاتی شکل می‌گیرد. این دو فرد با هم نامزد هستند و برحسب اتفاقی مجبور می‌شوند به خانه مرد ثروتمندی بروند تا برای او کاری انجام دهند. نازنین بیاتی در سرویس بهداشتی خانه، پوشک بچه را عوض کرده است، در سرویس بهداشتی که به نقل آن‌ها از کل خانه آن‌ها بزرگتر است. جواد عزتی به پارتنر خود می‌گوید که این‌ها(ثروتمندان) چه می‌خورند، تغذیه این‌ها نباید زیاد با ما فرق کند که اینقدر سرویس بهداشتیشان بوی خوب می‌دهد. جواب می‌گیرد که این به خاطر عطر و ادکلنی است که در اینجا وجود دارد نه بخاطر تفاوت تغذیه.

سوالی که برای من پیش می‌آید این است که چرا باید تا سرویس بهداشتی اساتید دانشگاه هم از دانشجوهایشان جدا باشد. حالا سلف غذا و موارد دیگر به کنار. آیا آن‌ها نوع دیگری غذا می‌خورند، نوع دیگری دستگاه گوارش آن‌ها کار می‌کند؟ من فکر می‌کنم این موضوع و این تبعیض‌های به ظاهر ساده باعث تفکر اشتباهی می‌شود که اساتید خیلی انسان‌های والایی هستند که به هیچ وجه به نظرم تفکر درستی نیست. شاید در برخی علوم صاحب نظر هستند اما دلیل بر این می‌شود که انسان بهتری هم هستند و این موضوع باعث ایجاد یک شأن می‌شود. خب خیلی افراد نه به خاطر  علم بلکه برای داشتن شأن اجتماعی به استادی علاقمند می‌شوند و این باعث شکل گیری یک چرخه معیوب می‌شود. نیاز نیست کارهای خوبی انجام دهید تا انسان خوبی باشید فقط نیاز است استاد شوید تا انسان خوبی به نظر بیایید.

آینه بغل

شاید این جمله را شما هم به کرات شنیده اید. پدر و مادرها، ناتوانی ها و نداشته های خود را برای فرزندان می خواهند. نه اینکه بخواهند فرزندان ناتوان باشند بلکه می خواهند توانایی هایی که انها نداشته اند در گذشته فرزندانشان کسب کنند. این جمله را با زوایای مختلفی میتوان بررسی نمود. مثلا وقتی پدر و مادر تحصیلکرده نیستند، انها دوست دارند بچه هایشان تحصیل کرده شوند. البته نمی خواهم تحصیل را نفی یا تائید کنم. حداقل نفی که نمی توانم انجام دهم چون من تحصیل را در بسیاری از مواقع خودم انتخاب کرده ام ولی موضوعی که مشخص است یک چیز خوب در گذشته الزاما چیز خوبی در اینده نیست. حتی موضوع می تواند فراتر هم رود چیزی که باعث موفقیتمان در گذشته شده می تواند منجر به شکستمان هم شود که این پدیده را پارادوکس ایکاروس می نامند. البته تحصیل مثال بود و خیلی باورها و موضوعات وجود دارد که این پارادوکس در انها مشاهده شده است. بسیاری از شرکت ها به خاطر توجه نکردن به همین پدیده سرمایه خود را از دست داده اند یا موضوعات بیشمار دیگر.

حالا الغرض دارم اینقدر توضیح می دهم راجع به این موضوع می خواهم به نوع دیگری هم این موضوع را هم بیان کنم. شاید مثلا فکر کنید پدر و مادرها دچار این خطا می شوند یا افراد سطح پایین جامعه ولی خب بیان کردم خیلی از مدیران شرکت بزرگ و انسان های بزرگ هم دچار این خطا می شوند. اما جمله خط اول را الان اینگونه می نویسم. اساتید دانشگاه، دانشجویان را به سبک زمان دانشجویی خود تربیت می کنند. مثلا یه استاد دانشگاه خطاب به ما همیشه با افتحار عرض می کرد که من شما رو با زمان دانشجویی خودم که مقایسه می کنم شما کار خاصی انجام نمی دهید. حالا شما بیا توضیح بده که دنیا فرق کرده ما مثل شما بورس نیستیم و باید کلی مهارت یاد بگیریم که در اینده در جامعه بتوانیم باقی بمانیم. الان دانشگاهها باید از نوع نسل چهارم باشند ولی خب اکثر دانشگاه های ما نسل دوم هستند تازه اگر در نسل اول باقی نمانده باشند. واقعا اگر دنبال کار سخت می گردید بیایید به برخی از اساتید که در حال منفجر شدن از دگماتیسم اکتسابی هستند این موضوع را توضیح دهید که انتظاری که تو داری در حال حاضر مساوی با خودکشی برای ما است. نمیدانم این را قبلا نوشتم یا نه ولی دوباره میگویم به ما از اول ابتدایی معلم هایمان گفتند مشکل ما سیستم اموزشی است الان در مقاطع اخر تحصیلی هم استاد می گوید مشکل سیستم اموزشی است. یکی نیست بگوید اخر برادر جان شما خودت اصل مشکلی با این شیوه تدریس و اجبار دانشجو به کارهایی که مورد علاقه خودت است. هیچوقت یادم نمیرود که استادی قصد داشت برنامه ای را به ما اموزش دهد که ان برنامه دیگر در جهان استفاده نمی شد و انقدر با جدیت هم اهمیتش را بیان می کرد که شما باید لذت از یادگیری این برنامه بدرد نخور را در چهره تان به واضح ترین شکل ممکن نشان می دادید.

به شخصه بیشتر از چند کتاب در زمینه موفقیت و سمینارهایی از این دست به تعداد انگشتان دو دست شرکت کرده ام. معمولا کسی که در این دوره‌ها و سمینارها شرکت می‌کند یا دلداده استاد دوره می‌شود و کارش فقط تعریف و تمجید از استاد و مطالب آن می‌شود یا بعد از زمانی که به جایی نرسید می‌شود دشمن قسم خورده استاد و او را به عنوان شارلاتان و شومن و ... تعریف می‌کند.

راستش من به هیچکدام دچار نشدم و از این بابت خوشحالم ولی داستان این است ثروتمندان و افراد موفق جهان را باید دنبال کرد و دید آنها در چند دوره ثروت شرکت کرده‌اند یا افراد موفق جهان آیا با شرکت در سمینارهای موفقیت، موفق شده‌اند. ولی مسئله ای که وجود دارد این است آنها واقعیت را نمی‌گویند یعنی مثلا می‌گویند من در بدترین شرایط زندگی می‌کردم، معتاد بودم، ظرف می‌شستم، خنگ بودم اما یکدفعه ورق برگشت و من پولدار و موفق شدم. استعدادم پیدا شد و همه چیز اوکی شد و من چقدر خوشبختم.

آنها در واقع یک ویترین را به شما نشان می‌دهند و با برنامه‌هایی که حال شما را خوب کند سعی می‌کنند در لحظه فضای خوبی برای شما فراهم کنند. این بخش داستان برای من قابل قبول نیست. آنها سختی‌های موفق شدن و شکست‌هایشان را نمی‌گویند و یک حباب فقط برای افراد درست می‌کنند. بهرحال اگر انسانی استعداد خود را پیدا کند خودش بخش بزرگی از داستان است و حالا راه شکوفا کردنش بماند.
من مخالف جملات انگیزشی و یک سمینار موفقیت نیستم ولی حداقل برای کسی که در مسیر است و زمانی که خسته شده می‌خواهد یک تجدید قوا کند.

نمی دانم چقدر شما با افرادی روبه رو شده اید که خودشان یکی از عوامل ایجاد مشکل هستند ولی اینقدر ان مشکل را دقیق تحلیل می کنند و از افراد انتقاد می کنند که شما باید شانس زیادی داشته باشید که در هنگام صحبت انها شاخ در نیاورید. مثلا استادی در چند مجموعه تدریس می کند، چند طرح هر سال بر می دارد همچنان مثل بیست سال پیش خود تدریس می کند و از بیرون و داخل دانشگاه شغل و مسئولیت های زیادی قبول می کند ولی از تعهد نداشتن مسئولین دائم در حال نالیدن است.

همیشه می گویم در دوران ابتدایی به ما می گفتند مشکل، سیستم اموزشی است. فکر می کنم ما هم باید برای نوه هایمان همین را بگوییم که مشکل سیستم اموزشی است و تمام. این سیستم اموزشی از چه کسانی تشکیل شده است؟ نکند از قشر کارگر جامعه تشکیل شده است و هیچ استاد و معلمی در ان حضور ندارد. معمولا اساتیدی که حضور داشته اند می گویند بعله در زمان ما اینکارها را پیش بردیم متاسفانه بعد ما خراب کردند و ادامه ندادند. بعدش می بینیم که اصلا بخاطر مشکلاتی که به سیستم اضافه کرده بودند از کار برکنار شده اند(البته که انسان های خوب و درستکار و با برنامه در همه سیستم های جامعه حضور دارند و هستند ولی تعدادشان باید خیلی بیشتر از وضعیت فعلی باشد) نکته جالب اینجاست انها برکنار نمی شوند بلکه پستی دیگر به انها داده می شود تا باز هم سیستم از مشکلات انها بهره ببرد.نمی دانم چقدر موافق هستید یا نه ولی من فکر می کنم سیستم ما نیازمند کسانی است که در سیستم حل نشده باشند یعنی ساختار و رویکرد سیستم برای انها روتین نشده باشد. بگذارید با مثال عرض کنم مدیری را در نظر بگیرید که 15 سال است که مدیر است برای او خیلی چیزها عادی و روتین شده است مثلا مدرسه تعدادی معلم و دانش اموز و مستخدم و بوفه دارد. خب این برای او عادی است ولی برای شخصی که از خارج سیستم می اید این سوال پیش می اید که در مدرسه چه نیازی به مستخدم است. خود بچه ها می توانند یاد بگیرند که مدرسه را تمیز نگه دارند و اگر مدرسه را نامرتب و کثیف کنند مسئولیت تمیز کردن ان هم با خودشان است پس مستخدم را حذف می کند، البته اوایل کار با تمسخر یا انتقاد افراد مختلفی احتمالا روبه رو می شود. این افراد بخاطر حل نشدن در سیستم دائم در حال چرایی موضوعات و مسئله های سیستم هستند.

نمی‌دانم در چه مقطعی درس می‌خوانید اما احتمال زیادی می‌دهم که شما هم با اساتیدی روبه‌رو شده‌اید که کیلویی نمره می‌دهند. مثلا در پایان ترم به دختران کلاس یک نمره تعلق می‌گیرد و به پسران کلاس هم یک نمره خاص. مثلا افرادی که زیاد در کلاس صحبت می‌کنند در آخر ترم نمره‌های بالاتری را دریافت می‌کنند، هر چقدر هم حرف‌هایشان چرت باشد عیبی ندارد برای برخی اسم این موضوع فعال بودن تعریف شده است. افرادی که در کلاس از استاد تعریف می‌کنند نمره بالاتری به آنها تعلق می‌گیرد یا کسی که ناله زیاد می‌کند مثلا من متاهلم، بدبختم و .... باز هم استاد بنا به تشخیص خود نمره بالاتری به او می‌دهد.
در واقع ما معیاری در سیستم نداریم و تعریف خاصی از موضوع نداریم. مثلا فعال بودن برای برخی حرف زدن زیاد است برای برخی کمک زیاد به معلم و استاد است و ...  ما تعریف مشخصی نداریم که در سیستم چه شخصی فعال محسوب می‌شود و وقتی نداشته باشیم پای سلیقه‌های شخصی به وسط می‌آید و هیچ متر مشخصی برای ارزیابی وجود ندارد. البته قاعدتا در محیط اموزشی نمی‌شود سیستم مهندسی با سانتیمتر دقیق داشته باشیم اما حس می‌کنم بهر حال تعریف کردن برخی چیزها فضا را بهتر خواهد کرد.

البته نمی‌خواهم ارزش نمره را بالا ببرم چرا که واقعا به نظرم نمره اهمیت آنچنانی نه در ارزش فرد نه در آینده او نخواهد داشت اما بحث تعهد نداشتن اساتید و نمره دادن آنها به شکل کیلویی است جوری که انگار نه انگار آنها وظیفه دارند ارزیابی درستی انجام دهند و حق کسی را پایمال نکنند. وقتی دانشجویی تلاش می‌کند و ثمره تلاشش را نمی‌بیند ممکن است باور خطرناکی در او شکل بگیرد که تلاش کردن هیچ ثمره‌ای در زندگی او نخواهد داشت.

اساتیدی که تا اخر ترم همچنان دانشجویان خود را به اسم نمی‌شناسند انتظار ارزیابی درست از آنها البته به نظر می‌آید خواسته زیادی باشد. ولی چه می‌شود کرد سیستم اساتید و معلمان ما بسته است یعنی کسی که وارد آن شود دیگر تا اخر زمان بازنشستگی در سیستم باقی می‌ماند حالا هر طور می‌خواهد تدریس کند، نمره دهد مگر که عکس آن ثابت شود.

رفتن یا نرفتن مسئله این است. به نظرم این مسئله جواب قطعی ندارد و  بر مبنای هر شخص می تواند جواب متفاوتی را داشته باشد. علاقه فرد، شخصیت فرد، اهداف فرد، روحیه فرد و .... می تواند در جواب تاثیر گذار باشند مثلا فردی که درامد بالا می خواهد اشتباه است دانشگاه را انتخاب کند. اگر فردی تحقیق کردن و تدریس را دوست نداشته باشد بعید میدانم درس خواندن در مقاطع تحصیلات تکمیلی به او کمک بسیاری کند. مسئله تجربی بسیار مهم این است که به کلاسها و استاد وابسته نشوید. حرف کلیشه ای این است اگر دانشجو هستید شما باید به دنبال دانش باشید نه منتظر باشید کسی ان را در اختیار شما قرار دهد.در کل در دانشگاه هر چه به محصول اصلی ان (مدرک) کمتر توجه کنید و به محصولات جانبی ان توجه کنید موفقتر خواهید بود. محصولات جانبی مثل ارتباطات با اشخاص بهتر و  کسب تجربه و مهارتهای دیگری که در دوران تحصیل یاد می گیرید. اکثر وقتها بعد از هر کلاس و دوره فکر میکنم ایا به میزان وقتی که صرف کرده ام، چیز با ارزشی بدست اورده ام؟ جواب خیلی اوقات منفی است اما حداقل یاد می گیرم هیچوقت مثل استاد کلاس یا دوره تدریس نکنم. روزی با یکی از همکلاسیهایم در این رابطه صحبت میکردم و او معتقد بود افرادی مثل او که اهمال کاری دارند و خودخوان چیزی نمیخوانند دانشگاه برایشان خوب است ولی مگر انسان حافظه اش چند درصد مطالب دانشگاه را بعد از یکسال به یاد می اورد؟